The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

۷۸ مطلب با موضوع «نقل قول» ثبت شده است

عبارت‌هایی همچون «سلامت» و «بیماری» اغلب معنایی دوگانه دارند.
تب را در نظر بگیرید. تب‌داشتن یعنی شما بیمار و ناسالم‌اید و نمی‌توانید بیشترین کارایی خود را داشته باشید. اما تب همچنین واکنشی سالم به حضور عفونتی باکتریایی در بدن است. اگر تحت چنان شرایطی تب نداشته باشید، واقعاً بیمار خواهید شد. خونریزی هم همین‌طور. خونریزی یعنی در وضعیت ناسالم بودن، اما اگر زخمی داشته باشید و خونریزی نه، نشانه‌ای از یک بیماری جدی‌تر خواهد بود. از لحاظ‌ جسمانی، چیزی وجود دارد به نام راه سالمِ ناسالم‌بودن؛ به‌همین‌ترتیب، از لحاظ احساسی، چیزی وجود دارد به اسم راهِ خوبِ بدبودن. 

خشم همچون تب ارزشمند است: بدون تب مسیر عفونت تا مرگ بسیار کوتاه‌تر خواهد بود. همین استدلال بنیادی درباره‌ی حسرت، همدلی و اندوه نیز به کار می‌آید. آری، این‌ها راه‌هایی برای زخمی‌بودنِ روانی است؛ و خیر، این چیز بدی نیست. وقتی رویین‌تنی ممکن نیست، آسیب‌پذیری می‌تواند شکلی از سلامت باشد.

نفرتْ خشمِ بی‌درد است؛ خشم است بدون آسیب‌پذیری؛ خشم است بدون محبت... همه‌ی ما در جست‌وجوی فضاهای امنی هستیم که در آن‌ها می‌توانیم به نفرت خود اجازه‌ی شکوفایی بدهیم؛ به باغچه‌ی تحقیرمان رسیدگی می‌کنیم و آن را با دیوارهای حق‌به‌جانبی احاطه می‌کنیم. اما موضوع این است که در هر حال، نفرت راه بدی برای بدبودن است. [بخشی از نوشتار ترجمان]
۹۸/۰۲/۲۱ | ۲۱:۲۲
بلوط
امروزه، در اقصی نقاط جهان، زمان خطی است و با ترتیبِ گذشته و حال و آینده در نظر گرفته می‌شود. همه‌ی فرهنگ‌ها معنایی از گذشته و حال و آینده دارند، اما این معنا در بخش بزرگی از تاریخِ بشر ذیلِ یک معنای بسیار بنیادین‌تر از زمان به‌مثابه‌ی یک چرخه بوده است. گذشته آینده هم هست، آینده گذشته هم هست، آغاز پایان هم هست.

غلبه‌ی زمان خطیْ همخوان با یک جهان‌بینی معادشناختی است که در آن کل تاریخ بشر ساخته می‌شود تا به یک داوری واپسین برسد... اما طرز فکرهای دیگری هم درباره‌ی زمان وجود دارد. بسیاری از مکاتب فکری باور دارند که آغاز و پایان یکی هستند و همواره یکی بوده‌اند، چون زمان ذاتاً چرخه‌ای است. به‌لحاظ شهودی این معقول‌ترین طرزفکر درباره‌ی ابدیت است. چرخه به ما امکان می‌دهد که بتوانیم همواره به پیش یا به پس رفتن را تصور کنیم، بدون اینکه لازم باشد به یک آغاز یا پایان فرجامین برسیم.

فلسفه‌ی شرق آسیا عمیقاً در چرخش فصل‌ها ریشه دارد، که بخشی از یک چرخه‌ی بزرگ‌ترِ وجود است... در اندیشه‌ی چینی، حکمت و حقیقت بی‌زمان هستند، و لازم نیست به جلو برویم تا یاد بگیریم، فقط کافی است همان چیزی که پیشاپیش داریم را نگه داریم. کنفوسیوس فکر نمی‌کرد که هدفش اعلام حقایق جدید، یا ابتکار یک اقتصاد نوین است. هدفش این بود که نگذارد آنچه پیش‌تر شناخته شده از یاد برود. [ترجمان] #نقل قول
۹۷/۱۱/۱۶ | ۲۰:۱۵
بلوط
ما نمی‌توانیم خودمان را بفهمیم، مگر اینکه دیگران را بفهمیم. لازمه‌ی شناختن دیگران دوری‌کردن از دو خطر است: یکی تأکید بر اینکه چقدر ما چیزهای مشترک داریم و یکی هم تأکید بر اینکه چقدر با هم فرق داریم. انسانیت مشترک ما و مسائل ازلیِ زندگی معنایشان این است که همیشه می‌توانیم از افکار و اعمال دیگران درس بیاموزیم و خودمان را با آن‌ها یکی بدانیم، فارغ از اینکه چقدر در بادی امر بیگانه از هم به نظر بیاییم. [ترجمان] #نقل قول
۹۷/۱۱/۱۴ | ۱۴:۰۸
بلوط
"خداوند در خلقت تو اشتباهی نکرده و این خودت هستی که سرنوشت‌ات را رقم زدی. تعادل را حفظ کن تا در زندگی موفق باشی." 104 #نقل قول

همه‌چیز بر پایه‌ی حسی که به خودت داری شکل می‌گیره، و تو این رو می‌دونی. 
۹۷/۱۱/۰۵ | ۱۲:۳۴
بلوط
تنهاییْ "آخرین تابو" است؛ ما درباره‌ی هر چیز دیگر، حتی مرگ، حرف می‌زنیم اما هیچ‌کس دوست ندارد اعتراف کند که تنهاست. 

تنهایی؛ درون‌نگری 
در بطن تنهایی، پارادوکسی وجود دارد. هرچند شاید سرانجامِ بسیار ناخوشایندی مثل انزوا، افسردگی یا خودکشی داشته باشد، گاهی کمک می‌کند ناظرانِ بهتری برای دنیای اجتماعی باشیم. بینش‌مان بهتر می‌شود و زمام واقعیت‌مان را بیشتر به دست می‌گیریم؛ چون تنهایی است که زندگی را گیراتر می‌کند. مهم‌تر از همه، تنهایی مطمئن‌مان می‌کند که اختیار زندگی‌مان را داریم. در سنتِ تاریخی و شاید اسطوره‌ای، تنهاییْ مسیری منحصربه‌فرد بوده است که به فضیلت، اخلاق و درکِ خود منجر می‌شده است. 

باید در تنهایی به توازنی دست یافت؛ چون هم وخیم‌ترین خطر و هم والاترین پاداش را به دنبال دارد.

تمایز بین خلوت و تنهایی
تنهایی نوعی خلوتِ ناموفق است. بنا به تجربه‌ی او (لورنس فریمن)، تنهایی حاوی یک‌جور حس بدِ ناکامی است که شرمندگی می‌آورد. افرادِ تنها احساس می‌کنند که باید با دیگران در پیوند باشند، و اگر احساس کنند جداافتاده و غریبه‌اند لابد خطایی کرده‌اند؛ یا دست سرنوشت یا کاری که کرده‌اند آن‌ها را به این‌جا کشانده است. این هم اغلب به ترکیبی از پارانویا و قضاوت‌های تند و تیز درباره‌ی دیگران می‌انجامد. بدین‌ترتیب، آن‌ها از دو جهت در دام می‌افتند: احساس می‌کنند دیگران قضاوت‌شان می‌کنند و خودشان هم دیگران را قضاوت می‌کنند. 
به اعتقاد او، خلوت یعنی: کشف و پذیرش منحصربه‌فرد بودن‌تان. این فقط خودشناسی نیست، بلکه تجربه‌ی حقیقی و عینیِ بودن است، که ما در مراقبه می‌چشیم. این هم لزوما ریشه در دین ندارد؛ بدین معنا، خلوت مبنای رابطه است؛ ورود به خلوت خود، منحصربه‌فردی خود، شما را برای رابطه‌های عمیق‌تر و اصیل‌تر آماده می‌کند.

و تنهایی چه حسی دارد؟
مگی فرگوسن با این سوال هولناک سراغ کسانی رفت که در زندگی خود دوره‌های طاقت‌فرسایی از تنهایی را تجربه کرده بودند، آدم‌هایی که در ظاهر شباهتی با یکدیگر نداشتند؛ زن، مرد، جوان، سالخورده، ثروتمند یا فقیر، ولی در یک چیز مشترک بودند؛ سقوط در چاه تاریک تنهایی.

- تنهایی یعنی بی‌ارزشی. احساس می‌کنید با دیگران جور نیستید، آدم‌ها درک‌تان نمی‌کنند. احساس افتضاحی نسبت به خودتان دارید، احساس می‌کنید طرد شده‌اید. همه به میخانه می‌روند اما شما دعوت نمی‌شوید. چرا؟ لابد چون شما مشکل دارید.
 
- مثل یک ابر تیره است. نمی‌خواهید کسی شما را ببیند و به همین خاطر تنهاتر می‌شوید. یک چرخه‌ی معیوب.

- انگار در محاصره‌ی یک خلأ تیره و تارید که راهی برای عبور از آن ندارید.

- حس داغ‌دیدگی، مثل یک فقدان مهیب. و حس خفگی: همان چیزی که نیست، می‌فشارد و خفه می‌کند و جلوی نفس را می‌گیرد.

- شما را زمین‌گیر می‌کند. نمی‌توانید از تخت‌تان بیرون بیایید. بیدار که می‌شوم، پیش خودم فکر می‌کنم: خُب باید چه غلطی بکنم؟ فهرست‌های کوچکی درست می‌کنم، سعی می‌کنم به خودم بگویم که امروزْ روز تازه‌ای است.

برگرفته از نوشتارهای گزارشی از سایت ترجمان (پرونده: باید از تنهایی فرار کرد یا به آن پناه برد؟) #نقل قول
۱ نظر ۹۷/۰۸/۰۸ | ۱۹:۲۸
بلوط
وازایش؛ تناسخ؛ باززایی؛ زادْمُرد (به پارتی مانوی)؛ سَنْسار (به سُغدی)؛ آژی‌مَرچ (به سغدی) یعنی زاییده شدنِ دوباره پس از مرگ. با اختلافاتی در مفهوم، از اعتقادات ادیانی مانند تائوئیسم (فلسفه‌ی تائو)، بوداگرایی، هندوگرایی، مانَوی، برهمایی، جینیسم (آئین جین)، سیکیسم (آئین سیک)، اهل حق (یارسان) و غُلات شیعه است.

برمبنای تناسخ، هستیِ واقعی یکی‌ست و تمام هستی‌ها، پرتویی از آن هستی است و آن هستیِ یگانه همان برهمن است که همان عالمِ کبیر و روحِ جهان است و هر چیز جز او سایه‌ای از هستیِ اوست؛ بر این اساس روحِ انسان، عالمِ صغیر است که خود نیز پرتویی از روحِ برهمن است و رستگاریِ انسان در رهایی از تولدِ دوباره یا تناسخ اوست. برپایه‌ی این اصل، روح انسان تا قبل از تزکیه و پاکیِ کامل، بارها در بدن‌های مختلف وارد شده و به این جهان برمی‌گردد و کیفیت زندگیِ کنونی او بسته به رفتار و کردار نیکِ انسان در زندگیِ گذشته‌اش دارد و راه نجات او مدد از شهود، درون‌گرایی و توجه به حقیقت است تا بتواند به حقیقت مطلق بپیوندد. برای انسان، هیچ عذابی دردناک‌تر از این نیست که تا پشت در بروی ولی تو را راه نداده و برت گردانند. به‌طور کلی تناسخ یا انتقال روحِ انسان به موجودی دیگر چهار نوع است: ۱- نسخ: انتقال روح انسان به انسان دیگر؛ ۲- مسخ: انتقال روح به حیوان؛ ۳- فسخ: انتقال روح به گیاه؛ ۴- رسخ: انتقال روح به جماد. 

تحریف تناسخ: تناسخ در طول تاریخ به دلیل تفاسیر به رای، دچار تحریف شده است اما آنچه که درست به‌نظر می‌آید این است که آنچه بعد از مرگ به جهان دیگر منتقل می‌شود روح نیست بلکه نفس است و روح یکی است که متعلق به خداوند است و آنچه در ادیان آمده که خداوند از روح خود در انسان دمید به این معناست که خداوند از تمام ویژیگی‌های خود به جز یکی که آن کبر است به انسان اعطا نمود و در زمان مرگ، فرشتگان روح را تحویل نمی‌گیرند بلکه نفس را تحویل می‌گیرند و کلمه‌ی فوت به معنای تحویل در وفاداریِ کامل است. نفس انسان پس از مرگ با توجه به شرایط آن نفس که تقدیر اوست و تقدیر به معنای اندازه یا همان اعمال پیشین، به جهانِ خاک بازمی‌گردد. [ویکی‌پدیا] #نقل قول
۱ نظر ۹۷/۰۶/۰۷ | ۰۲:۱۲
بلوط
شما در جریان نیستی؛ تحسین و تقبیحم شده "لعنتی". 

بعدازظهر نوشتم: پسِ خودخواهی‌هایم، صدمه به دیگری نیست. من از خویش انتقام می‌گیرم؛ و چه سخت... اومدم بگم متاسفم از بی‌مقدمه رفتن؛ که رو همین سه‌تا پست شهریور هم ملحفه‌ی سفید پهن کنم و شسته‌رفته در رو ببندم پشت سرم. دو-سه دقیقه صبر کردم و گفتم: گمشو لعنتی...! 

"تو هم پوچی رو حس می‌کنی؟ آره. یه خب که چیِ خاصی تو فضا حاکمه..." دیروز گفته بودم بهش. 

همه دنبال سابقه‌ان، تو چرا پیِ رد گم کردنی؟ شورِ چی رو می‌زنی اصلن؟ جهنـــم! بذار جلو چشمات باشه اون آرشیو تحفه‌ات که بدونی چقدر قد کشیدی، چه اندازه آب رفتی این وسط. 

دیروز منبر رفته بودم که آوَخ... (اینو از ممدعلی یاد گرفتم، حالا می‌گم اصلشو. ممدعلی رو هم گفتم که یکتا بخنده!) که من پس می‌کشم موقع غصه و درد، کز می‌کنم تو خودم. از بچگی هم همین بود، قایم می‌شدم تا یکی پیدام کنه. "یه دیواره، که پشتش هیچی نداره..." 

تو آینه نگاش کردم و گفتم: ازت متنفرم... با خودم گفتم: فدای سرم! این شد که موندم.

من خسته‌ام. همه‌مون خسته‌ایم. کی نیست؟ یاد تئوری سوگند افتادم. منی که می‌گم این زاویه‌ی دید قشنگه، پس چرا زدم زیرش و بُریدم از جهانم؟ 
"آدم خیلی چیزا یاد می‌گیره، خیلی چیزا رو تمرین می‌کنه ولی بزنگاهش که رسید باز می‌ری سروقت عادت و دیفالت عمل می‌کنی." دیروز گفته بودم بهش. 

یه چیزایی، یه آدمایی، خودشون خاطره نیستن ولی اِلِمانی از کرور‌کرور یاد و نگاره‌ان. شاید "موقشنگ" هم زنده‌کننده‌ی همین بود؛ یکی که باید باشه و نیست. ببین عبارت چقدر عمیقه که کافکا هم زده به‌نام؛ آنِ تو. شیوار نوشته بود. از اون پست‌های نیازمندیِ هیده رو طلب می‌کنه؛ یکی هم باید باشه که... 

شدم مثل اونایی که دمِ آخری زمزمه می‌کنن تو گوش عزیزاشون. به فلانی هم بگین دمش گرم. 

خلاصه که با رفتن چیزی عایدِ این دل نمی‌شه. آره خسته‌ام، ولی یه خسته‌ی دل‌بسته. لعنتی! خیلی خوب نوشته ازش، آخه شما اینو بخون: 
از زندگی، از این همه تکرار خسته‌ام. از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام. دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام ز ماه؛ امشب دگر ز هر که و هر کار خسته‌ام. دل‌خسته سوی خانه تنِ خسته می‌کشم؛ آوَخ... کزین حصار دل‌آزار خسته‌ام. بیزارم از خموشی تقویم روی میز، وز دنگ‌دنگ ساعت دیوار خسته‌ام. از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...؛ از خود که بی‌شکیبم و بی‌یار خسته‌ام. تنها و دل‌گرفته و بیزار و بی‌امید؛ از حال من مپرس که بسیار خسته‌ام... [محمدعلی بهمنی] #واژه‌بافی #نقل قول
۳ نظر ۹۷/۰۶/۰۲ | ۲۲:۲۲
بلوط
بیل ویلسون، بنیان‌گذار برنامه‌ی گام‌های دوازده‌گانه، در سال 1935 انجمن الکلی‌های گمنام را تاسیس نمود. این مکتب بر پایه‌ی ترک الکل شکل گرفت و در طول سالیان دراز به انجمن‌های بسیاری گسترش پیدا کرد که اساس هر گونه وابستگی و اعتیادهای فکری-رفتاری را هدف قرار داد. 

اولین قدم، پذیرش عادت و وابستگی خود به عنوان یک بیماری است و نه مشکلی اخلاقی از جمله نداشتن اراده. اعتیاد نوعی وسوسه‌ی فکری و ویاری جسمانی‌ست که جسم و روح فرد را رنج می‌دهد. (نوع ماده‌ی مصرفی یا رفتار ویرانگرِ شخص، مد نظر نمی‌باشد.) 
دومین قدم، کشف حالتی روحانی است که ماهیت مذهبی ندارد؛ انتخاب یک نیروی برتر برای خود. تن دادن به این واقعیت که برای مقابله با بیماری، به نیرویی ورای خویش، جهت یاری گرفتن نیاز است. 

برنامه‌های ۱۲-قدمی بر این باورند که سه بُعدِ انسان بر اثر اعتیاد تحت تأثیر قرار می‌گیرد: جسمی، روانی و روحانی. از عارضه‌ی جسمیِ اعتیاد با عنوان آلرژی یا حساسیت یاد می‌شود که در فرد ایجادِ اجبار به مصرف نموده و با وجود عوارض و پیامدهای ناگوارِ مصرف مواد یا رفتارهای ویرانگر در او، به کار خود ادامه دهد. عوارض روانی با پدیده‌ای که ویار و وسوسه نامیده می‌شود، همراه است. و ناهنجاری روحانی یا معنوی بر اثر خودمحوری یا داشتن اتکای بیش از حد به اراده‌ی خویش به وجود می‌آید. [ویکی‌پدیا] ادامه دارد... #نقل قول 

پ.ن: آغاز فصل جدیدی از سایه‌ها...
۱ نظر ۹۷/۰۶/۰۱ | ۰۱:۰۷
بلوط
اغلب از زنجیره‌ی اتفاقات گفتم، اینکه همه‌چیز به هم وصله. و باور و علاقه‌ام ایجاب می‌کنه دنبال این اتصالات بگردم و برای خودم مفهوم و تصویر بسازم. 

چند وقت پیش میون حرفام به یکی گفتم تغییرای کوچیک و محو، راضیم نمی‌کنن. اگه قرار به عوض شدنه باید اون‌قدری مشهود و مشخص باشه که دیگه نخوای و لازم نباشه شرحش بدی. 
و بعد پست تلگرامی تانزانیا: "هدف تعیین نکنین، به جاش سیستم تعریف کنین. یعنی چی؟ هدف معمولن دوره و وسطش ناامید می‌شین. و اگه دقیق بهش نرسین شکست می‌خورین. مثلن من می‌گم می‌خوام تا یه ماه دیگه 20کیلو لاغر بشم. اگه 19کیلو هم لاغر بشم یه شکسته واسم. ولی سیستم این‌جوریه که می‌خوام هر روز کم بخورم و ورزش کنم."
وقتی به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم من همیشه هدف‌گذاری کردم و اون جواب آخر برام اولویت بوده. که همین باعث شده بارها احساس شکست کنم چون نشده و نرسیدم بهش. برخلاف پستی که مدت‌ها قبل نوشته بودم؛ راه حل نصف نمره‌اس، اما انگار باور درونیم فقط بندِ اون پاسخ نهایی بوده. #واژه‎بافی #نقل قول
۲ نظر ۹۷/۰۳/۱۶ | ۱۳:۱۹
بلوط
هر وقت برای انجام کاری مُرددم، جسی بهم می‌گه: پای دیگه‌اتم بذار زمین. اگه آدم زیاد تعلل کنه، فرصت از دست می‌ره و زندگی روی یه پا به آخر می‌رسه. پس تا دیر نشده باید قدمی که برداشتی رو کامل کنی و بری جلو. (دیالوگ) #نقل قول
۱ نظر ۹۷/۰۲/۰۴ | ۱۳:۰۲
بلوط