یه خستهی دلبسته...
جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ب.ظ
شما در جریان نیستی؛ تحسین و تقبیحم شده "لعنتی".
بعدازظهر نوشتم: پسِ خودخواهیهایم، صدمه به دیگری نیست. من از خویش انتقام میگیرم؛ و چه سخت... اومدم بگم متاسفم از بیمقدمه رفتن؛ که رو همین سهتا پست شهریور هم ملحفهی سفید پهن کنم و شستهرفته در رو ببندم پشت سرم. دو-سه دقیقه صبر کردم و گفتم: گمشو لعنتی...!
"تو هم پوچی رو حس میکنی؟ آره. یه خب که چیِ خاصی تو فضا حاکمه..." دیروز گفته بودم بهش.
همه دنبال سابقهان، تو چرا پیِ رد گم کردنی؟ شورِ چی رو میزنی اصلن؟ جهنـــم! بذار جلو چشمات باشه اون آرشیو تحفهات که بدونی چقدر قد کشیدی، چه اندازه آب رفتی این وسط.
دیروز منبر رفته بودم که آوَخ... (اینو از ممدعلی یاد گرفتم، حالا میگم اصلشو. ممدعلی رو هم گفتم که یکتا بخنده!) که من پس میکشم موقع غصه و درد، کز میکنم تو خودم. از بچگی هم همین بود، قایم میشدم تا یکی پیدام کنه. "یه دیواره، که پشتش هیچی نداره..."
تو آینه نگاش کردم و گفتم: ازت متنفرم... با خودم گفتم: فدای سرم! این شد که موندم.
من خستهام. همهمون خستهایم. کی نیست؟ یاد تئوری سوگند افتادم. منی که میگم این زاویهی دید قشنگه، پس چرا زدم زیرش و بُریدم از جهانم؟
"آدم خیلی چیزا یاد میگیره، خیلی چیزا رو تمرین میکنه ولی بزنگاهش که رسید باز میری سروقت عادت و دیفالت عمل میکنی." دیروز گفته بودم بهش.
یه چیزایی، یه آدمایی، خودشون خاطره نیستن ولی اِلِمانی از کرورکرور یاد و نگارهان. شاید "موقشنگ" هم زندهکنندهی همین بود؛ یکی که باید باشه و نیست. ببین عبارت چقدر عمیقه که کافکا هم زده بهنام؛ آنِ تو. شیوار نوشته بود. از اون پستهای نیازمندیِ هیده رو طلب میکنه؛ یکی هم باید باشه که...
شدم مثل اونایی که دمِ آخری زمزمه میکنن تو گوش عزیزاشون. به فلانی هم بگین دمش گرم.
خلاصه که با رفتن چیزی عایدِ این دل نمیشه. آره خستهام، ولی یه خستهی دلبسته. لعنتی! خیلی خوب نوشته ازش، آخه شما اینو بخون:
از زندگی، از این همه تکرار خستهام. از های و هوی کوچه و بازار خستهام. دلگیرم از ستاره و آزردهام ز ماه؛ امشب دگر ز هر که و هر کار خستهام. دلخسته سوی خانه تنِ خسته میکشم؛ آوَخ... کزین حصار دلآزار خستهام. بیزارم از خموشی تقویم روی میز، وز دنگدنگ ساعت دیوار خستهام. از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...؛ از خود که بیشکیبم و بییار خستهام. تنها و دلگرفته و بیزار و بیامید؛ از حال من مپرس که بسیار خستهام... [محمدعلی بهمنی] #واژهبافی #نقل قول
۹۷/۰۶/۰۲
عنوان رو خوب می شد حس کرد .