به پاس وسواس دیرینهام، دست به دامان گوگل شدم تا گزارهی درستی در باب تفأل به حافظ بنگارم. مقالهای بود و در آن، سطری: "پیش از آنکه انسان کاملی باشید، کاملا انسان باشید." از آن جملههاست که دستمایهی نوشتناند. حرف من ولی چیز دیگری بود. میخواستم بگویم فلسفهی فالی از حافظ برگرفتن مگر این نبود که راهی پیش رویت گذاشته و به اشارت و ایمایی هادیات شود. حال، من با این تعبیر "عاشق شو!" چه کنم؟ حرف قشنگیست ها، ولی زیباییشناسیاش راه به جایی نمیبرد. آخر این روزها کلامِ آراسته را که ما هم بلد شدهایم، از طریقت و کردار برایمان چه آوردهای؟
گوته مینویسد: "مردم یکدیگر را میبینند، به هم دلبسته میشوند. چگونه؟ کس چه میداند، سراشیبیِ نرمیست که میبَرَدت..." و انسانی کامل بودن؛ ایدهآلیست مطلق، که به سنگ میخورد. نیکو همان است که در پی انسانیت باشیم، هرکس به وسعت خویش.
"در دریای زندگی، دوست من، بیهیچ پروایی شیرجه بروید. از این دریا همه سهمی دارند..."
۹۸/۰۸/۰۸ | ۱۴:۲۸