The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی

۷۵ مطلب با موضوع «نقل قول» ثبت شده است

اگه نگاهت دوبُعدی باشه، دیالوگ راستین کوهل می‌آد وسط: 
• Time is a flat circle. Everything we have done or will do, we will do over and over and over again - forever.

اما اگه سه‌بُعدی به ماجرا نگاه کنی، حرف کارل یونگ معنا می‌ده: 
• از لحاظ روانی، به صورت مارپیچی تحول می‌یابید، همواره به نقطه‌ای می‌رسید که قبلا آن‌جا بوده‌اید ولی این همان نقطه نیست. یا بالاتر است یا پایین‌تر. ممکن است شخصی بگوید "درست همان‌جایی هستم که سه سال پیش بودم." ولی من می‌گویم "سه سال را پشت سر گذاشته‌اید." 
این یعنی مختصات نقطه‌ی A سه سال پیش و امروز شما یکی نیست. 
۹۸/۰۷/۱۱ | ۲۳:۵۹
بلوط
She came to me because I could offer her something that you could not. Purpose. That’s all any of us want now, every single one of us. Not answers, not love. Just a reason to exist, something to live for, something to die for. 

The Leftovers - American drama series
۹۸/۰۶/۲۶ | ۰۰:۴۸
بلوط
از آغاز تاریخ به نام حقیقت مطلق، حقیقت مذهبی، حقیقت سیاسی و حقیقت اخلاقی دستش را به خون ما آلوده، شکنجه و عذابمان داده و بر ما ستم رواداشته است. Truth پیوسته چون داری بر فراز سرمان آویخته است. 
هرگز چیزی به نام حقیقت مطلق وجود ندارد، و این کهن‌ترین حیله‌ای است که برای فریب دادن و به بردگی کشاندن ما یا واداشتنمان به جویدن خرخره‌ی یکدیگر اختراع شده است. 

میعاد در سپیده‌دم، رومن گاری، ترجمه مهدی غبرایی، نشر کتابسرای تندیس 
۹۸/۰۶/۱۸ | ۱۹:۵۱
بلوط
work on your attitude, working on your craft. 
and the real art is created by itself through you. 
۹۸/۰۶/۰۸ | ۱۴:۲۷
بلوط
"you spend your whole life to be someone else, who is gonna be you?"

این سبک از زندگی، از شما تقاضا می‌کند که بهترین نسخه‌ی منحصربه‌فرد خود باشید، و درخواستی بالاتر از این نخواهد بود. 

• زمینه‌ی مطالعاتی گسترده و کاوش عمیق تفکرات، خواستار چیزی متناقض است؛ ذهنی که به روی حقایق جدید گشوده و پذیرای تغییر باشد. اما در عین حال قاطعانه به آن‌چه که در هر مقطع زمانی مناسب به نظر می‌رسد، متعهد بماند.

• اگر این انتخاب فقط یکی از دو رکن "اندیشه و تفکر" یا "اقدام و عمل" را برمی‌گزید، مسئله بسیار ساده‌تر می‌بود، اما این‌گونه نیست. این انتخاب هر دو را درگیر می‌کند و مقدار مشخصی از دردهای درونی را با خود به همراه می‌آورد، زیرا راهی‌ست که باید به تنهایی پیموده شود. 
کسانی که هرگز آسوده‌خاطر نخواهند بود، با درک این نکته که می‌توانند اشتباه کنند. بی‌قرار خواهند بود از این تشخیص که هنوز چیزهای زیادی برای آموختن وجود دارد، چیزهایی حتی فراتر از درک‌شان. آرام نمی‌گیرند از این معرفت و آگاهی، که مهم نیست چقدر پیش رفته‌اند، هنوز هم کارهای بسیار بیشتری برای انجام هست.

• افراد باید دائما با پذیرش این واقعیت که هیچ جواب ساده‌ای در این جهان وجود ندارد، زندگی کنند، زیرا هیچ سؤالی ساده نیست. و این چیزی‌ست که زندگی را برای آن‌ها هیجان‌انگیز و چالش‌برانگیز می‌کند، حداقل پاداشی متناوب برای کاوش‌هایشان. اما راحت؟ نه. [برداشتی از متن Choose One of Five]
۹۸/۰۵/۱۵ | ۱۲:۵۳
بلوط
carl jung می‌گه: 
knowing your own darkness is the best method for dealing with the darknesses of other people. 
آره. ولی زیاد مطمئن نیستم. هوم، شاید... آره! 
۹۸/۰۳/۱۷ | ۲۲:۴۸
بلوط
یکی از بهترین نصیحت‌هایی که شنیدم این بود: «کمتر خودت باش».
آن زمان، من مفتون این عقیده بودم که هویتِ -به زعم خود- فیلترنشده‌ام را، ابراز کنم. فکر می‌کردم اگر مردم از من و حرف‌هایم خوششان نمی‌آید مشکل خودشان است، و من فقط باید خودم باشم. تلاش برای اصیل‌بودن، بیش از آنکه سبب ابرازِ یک خود غیرقابل تغییر در من شود، باعث تولید آن شده بود؛ خودی را تولید کرده بود که دیگر نمی‌خواستم باشم.

چرا «خودت باش» این‌قدر توصیه‌ی وحشتناکی است...؟ نخستین مشکلش این است که کاری است غیرممکن: یک خود فراگیر وجود ندارد، یعنی ما از خودهایی گوناگون ساخته شده‌ایم که از خلال خودآزمایی‌ها و تجربه‌هایی بی‌شمار رخ می‌نمایند. مشکل دوم اینجاست که امروزه، در باور عمومی، احساسات و تمایلات را به‌اشتباه خودشناسی تلقی می‌کنند.
برای زن‌ها و دیگر گروه‌های سرکوب‌شده بی‌نهایت دشوارتر است که در جهانی «خودشان باشند» که، در آن، مردان سفیدپوست و نازی‌ها دوره افتاده‌اند تا حقیقت خویش را بیابند. فیلسوفان فمنیست معتقدند که زنان مجبور شده‌اند به «دیگریِ» اجتماعی تبدیل شوند؛ لای چرخ تمامی فرآیندهای خودشناسی‌شان چوب گذاشته شده و آن‌ها را به بدن، و نه ذهن، فروکاسته‌اند. 

چه توصیه‌ای از «خودت باش» بهتر است؟ "مرتب از خودتان بپرسید آیا این همان آدمی است که من می‌خواهم باشم؟" و بعد، فقط انجامش بده. فکر می‌کنم این توصیه‌ی خوبی باشد. [بخشی از نوشتار ترجمان]
۹۸/۰۲/۲۷ | ۱۳:۰۱
بلوط
عبارت‌هایی همچون «سلامت» و «بیماری» اغلب معنایی دوگانه دارند.
تب را در نظر بگیرید. تب‌داشتن یعنی شما بیمار و ناسالم‌اید و نمی‌توانید بیشترین کارایی خود را داشته باشید. اما تب همچنین واکنشی سالم به حضور عفونتی باکتریایی در بدن است. اگر تحت چنان شرایطی تب نداشته باشید، واقعاً بیمار خواهید شد. خونریزی هم همین‌طور. خونریزی یعنی در وضعیت ناسالم بودن، اما اگر زخمی داشته باشید و خونریزی نه، نشانه‌ای از یک بیماری جدی‌تر خواهد بود. از لحاظ‌ جسمانی، چیزی وجود دارد به نام راه سالمِ ناسالم‌بودن؛ به‌همین‌ترتیب، از لحاظ احساسی، چیزی وجود دارد به اسم راهِ خوبِ بدبودن. 

خشم همچون تب ارزشمند است: بدون تب مسیر عفونت تا مرگ بسیار کوتاه‌تر خواهد بود. همین استدلال بنیادی درباره‌ی حسرت، همدلی و اندوه نیز به کار می‌آید. آری، این‌ها راه‌هایی برای زخمی‌بودنِ روانی است؛ و خیر، این چیز بدی نیست. وقتی رویین‌تنی ممکن نیست، آسیب‌پذیری می‌تواند شکلی از سلامت باشد.

نفرتْ خشمِ بی‌درد است؛ خشم است بدون آسیب‌پذیری؛ خشم است بدون محبت... همه‌ی ما در جست‌وجوی فضاهای امنی هستیم که در آن‌ها می‌توانیم به نفرت خود اجازه‌ی شکوفایی بدهیم؛ به باغچه‌ی تحقیرمان رسیدگی می‌کنیم و آن را با دیوارهای حق‌به‌جانبی احاطه می‌کنیم. اما موضوع این است که در هر حال، نفرت راه بدی برای بدبودن است. [بخشی از نوشتار ترجمان]
۹۸/۰۲/۲۱ | ۲۱:۲۲
بلوط
امروزه، در اقصی نقاط جهان، زمان خطی است و با ترتیبِ گذشته و حال و آینده در نظر گرفته می‌شود. همه‌ی فرهنگ‌ها معنایی از گذشته و حال و آینده دارند، اما این معنا در بخش بزرگی از تاریخِ بشر ذیلِ یک معنای بسیار بنیادین‌تر از زمان به‌مثابه‌ی یک چرخه بوده است. گذشته آینده هم هست، آینده گذشته هم هست، آغاز پایان هم هست.

غلبه‌ی زمان خطیْ همخوان با یک جهان‌بینی معادشناختی است که در آن کل تاریخ بشر ساخته می‌شود تا به یک داوری واپسین برسد... اما طرز فکرهای دیگری هم درباره‌ی زمان وجود دارد. بسیاری از مکاتب فکری باور دارند که آغاز و پایان یکی هستند و همواره یکی بوده‌اند، چون زمان ذاتاً چرخه‌ای است. به‌لحاظ شهودی این معقول‌ترین طرزفکر درباره‌ی ابدیت است. چرخه به ما امکان می‌دهد که بتوانیم همواره به پیش یا به پس رفتن را تصور کنیم، بدون اینکه لازم باشد به یک آغاز یا پایان فرجامین برسیم.

فلسفه‌ی شرق آسیا عمیقاً در چرخش فصل‌ها ریشه دارد، که بخشی از یک چرخه‌ی بزرگ‌ترِ وجود است... در اندیشه‌ی چینی، حکمت و حقیقت بی‌زمان هستند، و لازم نیست به جلو برویم تا یاد بگیریم، فقط کافی است همان چیزی که پیشاپیش داریم را نگه داریم. کنفوسیوس فکر نمی‌کرد که هدفش اعلام حقایق جدید، یا ابتکار یک اقتصاد نوین است. هدفش این بود که نگذارد آنچه پیش‌تر شناخته شده از یاد برود. [ترجمان] #نقل قول
۹۷/۱۱/۱۶ | ۲۰:۱۵
بلوط
ما نمی‌توانیم خودمان را بفهمیم، مگر اینکه دیگران را بفهمیم. لازمه‌ی شناختن دیگران دوری‌کردن از دو خطر است: یکی تأکید بر اینکه چقدر ما چیزهای مشترک داریم و یکی هم تأکید بر اینکه چقدر با هم فرق داریم. انسانیت مشترک ما و مسائل ازلیِ زندگی معنایشان این است که همیشه می‌توانیم از افکار و اعمال دیگران درس بیاموزیم و خودمان را با آن‌ها یکی بدانیم، فارغ از اینکه چقدر در بادی امر بیگانه از هم به نظر بیاییم. [ترجمان] #نقل قول
۹۷/۱۱/۱۴ | ۱۴:۰۸
بلوط