تحلیل رفتار متقابل، به اشخاصی که بهجای تطبیق با دیگران میخواهند تغییر کنند و بهجای سازش میخواهند دگرگونی در درون خود بهوجود آورند، جوابها و امید تازهای بخشیده است. تحلیل رفتار متقابل، واقعبینانه است زیرا افراد را با این واقعیت مواجه میسازد که صرفنظر از هرآنچه در گذشته اتفاق افتاده، او خودش مسئول آنچه در آینده اتفاق میافتد خواهد بود. علاوهبراین، اشخاص را قادر به تغییر میسازد تا بتوانند در خود یک نوع کنترل و جهتیابی شخصی ایجاد کنند، و همچنین به این واقعیت دست یابند که همواره آزادیِ حق انتخاب دارند.
اگر بشود بین دو نفر پیوندی با صمیمیت، خلاقیت، موفقیتآمیز و خالی از ترس برقرار کرد، پس متعاقبن میتوان این پیوند را بین چهار، شش یا صد نفر، یا بین گروههای مردم و ملتها برقرار داشت. مسائل دنیا، و ما این مسائل را هر روز با تیترهای سیاهِ درشت در اخبارِ روزنامهها میبینیم، مسائل اشخاص است. اگر اشخاص بتوانند تغییر کنند، دنیا میتواند تغییر کند. این امیدی است که در دل میپرورانیم.
مردم همه خود را برای پیشبُرد جامعه میآرایند... ولی هیچکس پیش نمیرود. اِمِرسون
سه چیز مردم را وامیدارد که بخواهند تغییر کنند: یکی آنکه آنها تا حد تحمل خود رنج کشیدهاند. آنقدر سر خود را به همان دیوار سنگی کوبیدهاند که دیگر میگویند بس است، خسته شدم. دیگری، نوعِ کُند ولی تدریجی نومیدی روح است، که همان ملال یا دلمردگی از زندگی است. این حالت آدمی است که سالها با احساس "خوب که چی؟" زندگی کرده و سرانجام درون خویش فریاد میزند "خوب که چی؟!"... و تغییر میخواهد. سومین عامل این است که ناگهان متوجه میشوند که تغییر ممکن است؛ درک اینکه امکانات تازهای وجود دارد، آنها را به وجد میآورد و میخواهند بیشتر دربارهاش اطلاع یابند و بدین ترتیب اشتیاقشان برای تغییر افزایش مییابد. #کتابستان
• وضعیت آخر، توماس آ. هریس، ترجمهی اسماعیل فصیح، انتشارات زریاب (روانشناسی عملی)