The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی

به کجا می‌روم آخِر...؟ (1)

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۵ ب.ظ
اسپینوزا می‌گه: تا وجود کاملی نباشه، تصوری هم ازش ایجاد نمی‌شه. (نقل به مضمون) می‌خوام از این جمله این‌طور استفاده کنم؛ ما توی ذهنمون، نسخه‌ای از کمال مطلوبمون رو ساختیم و می‌خوایم که بهش برسیم. کم پیش می‌آد که آدم‌ها از وجود و ماهیت خودشون در اکنون، راضی باشن. ما اغلب جایی هستیم، دورتر از اون‌چه که باید (گمان می‌کنیم) و غریب‌تر از خودی که توقعش رو داریم. سوال اینه که آیا منِ تعریف‌شده در این هستی، همون تصویر کامل و بی‌نقصه؟ آیا رویاهای ما فانوسی برای پیدا کردن مسیرن یا اوهامی گمراه‌کننده؟ 

می‌گن وابسته به ذات و ظرفیت هر شخص، راهی براش مشخص شده. پس اگه تمایل، هدف و خواسته‌ای داریم، امکان برآوردنش رو هم داریم. داریم؟! 

"تا وجود کاملی نباشه، تصوری هم ازش ایجاد نمی‌شه." تا امکانش نباشه، انگیزه‌ای شکل نمی‌گیره. و این پندار از تعالی، می‌تونه انعکاسی از واقعیتی قابلِ دسترس باشه. می‌تونه که باشه... #واژه‎بافی 
۹۷/۰۱/۱۸
بلوط

نظرات  (۴)

(:  .

در پاسخ به کامنتت خواستم بی جواب نمونه یه لبخند فرستادم (: .

امیدوارم همیشه امیدوار بمونی ؛ حتی اگه به جاهای سختش رسیدی .
پاسخ:
عزیـــــزمی :)

ممنونم ازت، آرزوی متقابل منم هست. 
۹۷/۰۱/۲۰ | ۰۸:۱۵ هلیا استاد
چه خوب میگه اسپینوزا. از کتاب خاصی ازش نوشته بودی متن رو؟
پاسخ:
آره، کتاب "دنیای سوفی" یوستین گردر. 
کسی مثل یونگ معتقده که ما امکان و ظرفیت رسیدن به کمال رو نداریم پس اینکه دنبالش باشیم ما رو به آرامش نمی‌رسونه. چیزی که می‌تونه دریافتمون رو از هستی بیشتر بکنه رسیدن به یکپارچگیه. گویی که کمال در طول زندگی حاصل می‌شه (اگه بشه) و یکپارچگی در عرض زندگیه. یکپارچگی یعنی پذیرش هر آنچه که در درونمونه. چه سیاه باشه، چه سپید و چه خاکستری... و به دنبالش پذیرش هر آنچه که در درون دیگرانه.
پاسخ:
همین پذیرفتن طیف‌های وجودی با همه‌ی ضعف و قوت‌ها یه خودشناسی بزرگه و به نظرم نشونه‌ای از کمال. نمی‌شه بی‌نقص بود، خوبِ مطلق هدف نیست. اون آگاه بودن به خود اهمیت داره، اینکه متوجه کم گذاشتن‌ها و اشتباهاتت بشی و بخوای تصحیحش کنی و این برای من یعنی توی مسیر تعالی و رشد بودن. 

نگرش‌های متفاوتی نسبت به انسان و بصیرتش هست، من خوش‌بینی رو انتخاب کردم؛ در حدی که امید داشته باشم برای تغییر و انگیزه برای اقدام. گاهی خوش‌بینی رو با خودفریبی یکی می‌دونن، ولی این‌طور نیست. یه مرزی وجود داره این بین که بهش واقفم. قشنگ‌تره اگه فکر کنیم رویای نقاشی ماهر شدن، قابل تحققه. با درک و درایت بودن، امکان‌پذیره... شاید همه‌اش وابسته به تعریفی باشه که ما از کمال داریم. در این صورت هر کسی با زاویه‌ی دیدی که به این موضوع داره می‌تونه نظریه‌های دیگه رو قبول یا رد کنه. از نظر من این یکپارچگی‌ای که یونگ مطرح کرده در تضاد با کمالِ انسانی نیست، شاید راه متفاوتی باشه ولی انگار مقصد یکیه. 
منم نگفتم یکپارچگی و کمال در تضاد با هم هستند. گفتم که یکی در طوله و یکی در عرض. موضوع امکان‌پذیر بودن یا نبودن نقاش ماهر شدن نیست. موضوع اینه که چرا می‌خوای یه نقاش ماهر بشی. اینکه پشت این خواسته و آرزو چی در جریانه. اثبات خودت به دیگران یا اثبات خودت به خودت یا هرچیز دیگه‌ای و آیا بعد از نقاش ماهر شدن اون هدف و خواسته زیرینش هم ارضا میشه؟
نمی‌دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.
پاسخ:
"منم نگفتم یکپارچگی و کمال در تضاد با هم هستند. گفتم که یکی در طوله و یکی در عرض." متوجه‌ام، کمال تا حدی خودش به مرور و در گذر زمان شکل می‌گیره ولی یکپارچگی چیزیه که خودخواسته باید بهش پرداخت. اینکه یونگ معتقده امکان و ظرفیت رسیدن به کمال رو نداریم و آرامش در پیِ یافتن یکپارچگی و پذیرش خود هست باعث شد بگم این دو مغایرتی با هم ندارن چون هم‌سو هستن و مکمل. 
الان موقع ویرایش جمله‌هام به این بیان رسیدم: کمال معمولن در قیاس با اون‌چه که بوده تعریف می‌شه، درسته؟ کمالات بیشتر نسبت به گذشته. این یه حرکتِ رو به جلو هست. یعنی امکان و ظرفیت رسیدن به پله‌های بالاتر و بهبود وجود داره. پس نقض عقیده‌ی یونگه. (چون برداشت من از کمال این بود؛ ارتقا، واژه‌ی تضاد رو هم به این دلیل استفاده کردم) ولی اگه تعریف از کمال رو بی‌نقص بودن بگیریم، چیزی که ذاتن وجود نداره، پس آره، نمی‌شه بهش رسید و مطلق بود.

"موضوع امکان‌پذیر بودن یا نبودن نقاش ماهر شدن نیست." از نقطه‌نظر پستی که نوشتم، من همین آرزو و امکان رو هدف گرفتم. اگه خودمون رو طور دیگه‌ای (با مهارت و ویژگی‌ای متفاوت از اکنون) خیال می‌کنیم و آرزو و تمایلی براش داریم (در محدوده‌ی ممکن‌ها)، این می‌تونه به مثابه این حرف باشه که امکان تحقق این خواسته هست، به همین خاطر انگیزه و اشتیاقش در ما وجود داره. آره یا نه‌اش رو نمی‌دونم چون یه عقیده‌اس نه حقیقتِ مسلم. 

چراییِ این خواسته (نقاش بودن)، هدفش و مفهوم یا همون چیزی که می‌خواد اثبات کنه چیه، یه بحث جداس که مقصود من نبود ولی بابِ خوبیه برای پرداختن، مرسی که مطرح کردی.