بهدر شد
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ب.ظ
ژوزف گفت: خیلی وقت بود زمین نخورده بودم... بیاستعاره و مجاز میگم که پخش زمین شدیم و سُریدیم تا لب جوی! در واقع من روی اون تکل رفتم، ناخواسته بود ولی؛ خاکْ سست و شیب زمین تند، قِل خوردم و اونم سر راهم دِرو کردم. اولین واکنش من به افتادن همیشه خنده بوده، توی اون بحبوحه هم داشتم پلان بالای واقعه رو تجسم میکردم و قهقهه میزدم به اوضامون. بعد از اینکه ترمزمون گرفت و وایسادیم، تازه نگامون به دور و بریها افتاد که ماتِ ما دو تا پت و مت شده بودن. اولین سقوط مشترک امروز بود. تا سه هم شد. خدا رو شاکرم که جون به در بردیم و تهش هیجان و خنده به یادمون موند. میخوام بگم بعضی از موقعیتهایی که پتانسیلش رو دارن میشه به کودک درون سپرد و کِیف کرد از ماجراجویی پشت روتینهای ساده. از خندیدن، بلند خندیدن حتا به خودتون معذب نباشین.
پ.ن: ژولیت خیلی رمانتیکه و داستانها داره، واسه همین شد ژوزف! من خودمم یه دورهای جسیکا بودم. [مژه بر هم میساید] #خاطرهنوشت
۹۷/۰۱/۱۳