فکر میکردم جدای از راهمان که از هم سوا شدهست دیگر دلهامان نیز به هم نزدیک نیست، تا قدری حق با من است و گرد دوری بر رابطهیمان نشسته اما نه آن مقدار که من گمان میکردم و دلسرد شده بودم ازین دوستی. فهمیدهام که آدمها لزومن نباید شبیه هم باشند تا به تفاهم برسند، گاهی همین تفاوتهای بیشمار است که رابطه را تعالی میدهد. همین که سعی در فهم هم داشته باشیم و درک موقعیتها و اولویتهای یکدیگر و کم کردن توقعات. صمیمیت فقط به دانستن ریز و درشتهای زندگی خصوصی دیگری نیست، انگار مفهومش برای ما فرصتی برای خود بودن است، خودِ واقعی نهفته از دیگران. برای همین هم ژون گفت از دعوت دوستانش به جمع منصرف شده، انگار هر سهی ما در حضور یکدیگر کامل، و اویی میشویم که هیچوقت دیگر نیستیم.
بعضیها تو را به عمق میکشانند و فرصت کاوشی جدید در دنیای زیرین روح، طبیعت و زندگی به تو میدهند و بعضیها دستت را میگیرند و به سطح میآورند تا نفسی تازه کنی و دمی آسوده و سبکبار به سر بری. هر سهی ما روزهایی را با هم به ژرفای زندگی زدهایم و توی آن تاریکی و ظلمت کنار هم ماندهایم و این اواخر انگار که نفس کم آورده باشیم و خسته از دستوپا زدن، از تلالو آفتاب بر پوستهی زندگی گرم میشویم و دور یا که نزدیک، دوباره به هم میرسیم. #واژهبافی