pulp
جمعه, ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۳۸ ب.ظ
بهطور معمول برای معرفی کتاب به نقل قولهایش بسنده میکنم. اما ترجیحم همواره پرداخت بیشتر و نوشتن از برداشتهای شخصی، ضعف و قوتهایی که در اثر یافتهام، بوده است. میگویند: حسرتِ کارهای نکرده، بیش از کارهایی که انجام دادهایم، بر دوشمان سنگینی خواهد کرد. پس در این مورد، هر اندازه هم ناشی و ناپخته، اقدام بهتر از تعلل است.
برای شروع، بخشی از مقدمهی مترجم را میآورم.
"نام اصلی کتاب پالپ (pulp) است. پالپ به مجلات بیارزشی گفته میشود که معمولا روی کاغذ کاهی چاپ میشوند. همچنین به معنای مبتذل یا بازاری هم هست. مثلا ترجمهی درست پالپ فیکشن -فیلم کوئنتین تارانتینو- داستانهای مبتذل است که سلیقهی ایرانی داستان عامهپسندش کرده. من هم به پیروی از همین سلیقه یا ملاحظه پالپ را عامهپسند ترجمه کردم."
پالپ، انتخاب درستی است. نویسنده میداند قرار است چه بنویسد و کدام طیف از مخاطب را نشانه رود. از نقل قولهای کتاب، به خوانشِ آن رسیدن اشتباه بود. حداقل برای من چنین تجربهای بهبار آورد. از افقهای بالادست به سطرها نگاه میکنی و کمکمک پایین کشیده میشوی. کاش میشد به سبک سریالسازیهای اخیر، اثری مجزا را به نسخهی اصلی ضمیمه کرد و همهچیز را از پسِ خودگوییهای "نیک بلان" دید و لاغیر. اوج قصه در تنهاییِ دفتر کار، خلوتیِ خانه، بارنشینیهای مکرر، دیدن آدمها و تفسیر چهره و حسشان برایم خلاصه شد. وقتهایی که تاکید بر خرفت و خیکی بودنِ بلان، سن و سالی که رو به پایان است و الکلی که همدماش، جهانبینیاش را مخدوش نکرده بود. یکجورِ خوبی یادآور راستین کوهل است؛ شخصیتی واقعگرا که میداند از دیدگاه فلسفی او را بدبین میخوانند.
با همهی این حرفها، عامهپسند را دوست داشتم؟ در پاسخ به کلیتِ کتاب، هیچ مطمئن نیستم. اما نیک بلان... بهطور قطع از آشنایی با او و حرفهایش خوشوقتم. بله؛ باید میخواندمش.
اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کار نکردهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همهچیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد، چون تو میدانی که بیمعناست و همین آگاهیِ تو از بیمعنا بودن تقریبا معنایی به آن میدهد. میدانی منظورم چیست؟ بدبینیِ خوشبینانه. #کتابستان
• عامهپسند - چارلز بوکفسکی - ترجمهی پیمان خاکسار - نشر چشمه
۹۷/۰۶/۰۹