من برای خودمم یه علامت سوالم
يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۳ ب.ظ
قرار بود یه بازی باشه، که من جملههای کلیدیِ خاطرات مشترکمون رو با وُیس بفرستم و اون بگه کِی و چطور تجربهاش کردیم... شنید و جواب داد و خندیدیم. پرسید چطور این چیزا یادت مونده؟ جوابش استیکر بود. اون یکی پرسید چی میگین باز شلوغش کردین؟ گفتم فراغت بهمون چیره شده. جوابش استیکر بود. خاطرهبازی؛ یه بازی نیست، همهی هویت و زندگی آدمه. یهبار بهشون گفتم دیدن یه آدم آشنا از گذشته برای من مثل تجدید دیدار دو کهنهسربازه که بعد از سالها دور از جبهههای جنگ به هم میرسن و یهجور غریبی با هم آشنان. هرکسی توی زندگیش یه مقطع طلایی داره، ماها هنوزم که به هم میرسیم ازون چهارسال میگیم. انگار مبدا و مقصدمون یکی شده و این بین گیر روزمرگی افتادیم. باید دوباره خاطره بسازیم، باید رد شیم از اون برهه. باک ذهنم خالیه، سوخت داره تموم میشه و چراغ هشدار چشمو میزنه. این منِ خوشحافظهی خاطرهباز وقتشه که از نو شروع کنه. #واژهبافی
۹۶/۰۳/۱۴