روزهای آفتابی بیرحماند!
يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۷ ب.ظ
یک چیزی یقهام را گرفته که نمیتوانم درست حسش کنم؛ مدام فکرهایم را زیر و رو میکنم و پشت هر سوال میگویم نه، این نیست. دستهای سرد اضطراب دارند گلویم را فشار میدهند و نمیدانم بابت کدام مشق نانوشته دلم لرزیده است. عجیب است اما گمان میکنم همین "هیچِ توخالی و عمیق" خفهام میکند. از همان وقتی که فهمیدم پنج سال گذشته و زمان برایم بیمعنا شده. مفهوم ساعتها دیگر درست نیست. عمر؟ یک شوخیست انگار... #واژهبافی
۹۶/۰۱/۲۰