حرفهای به موقع
يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ب.ظ
درست که دختر پشت پیشخوان همیشهی خدا چهرهاش بیحالت است و انگار هیچ چیز نه میتواند عمیقن شاد و نه عمیقن متاثرش کند، اما این یکی دوبار اخیر که به کتابفروشیشان سر زدهام با آقایی مواجه میشوم که پیش از سرچ در سیستم، قفسهی کتاب را نشانتان میدهد و اگر شما را کتابخوان یابد کمی در خصوص محتوای اثری که ورق میزنید، سخن میگوید. دیروز که نام کتاب را به دختر پشت پیشخوان گفتم، پیش از رسیدن سرانگشتانش به صحفهی کیبورد، همان مرد بود که کتاب را از میان قفسه پیش کشید و داد دستم. با شوق کتاب را زیر و رو میکردم تا مطمئن شوم همانیست که باید. صدای مرد را در چند قدمیام شنیدم که از دیگر اثر همان نویسنده تعریف میکرد و ترغیبم میکرد به تورق آن یکی. واقعن هم کار پر و پیمانی بود در آن باب و بعد از تشکری قلبی بابت معرفی، قول دادم که حتمن گزینهی بعدیام همان باشد. آن وسطها پسرکی که میان انتخاب مردد بود، آثار پیش رویش را رها کرد و خواهان جلدی دیگر از کتاب مورد بحث ما شد. میدانم که اگر حوصله کند و فصل به فصل پیش رود، بیشک او هم مانند من بیقرار خواندن دیگر نوشتههای این نویسنده خواهد شد. و اما کتاب مذکور [راه هنرمند (بازیابی خلاقیت)، نوشتهی جولیا کامرون، ترجمهی گیتی خوشدل، نشر پیکان] مراد از زندگی این است که قرار ملاقاتی با هنرمندِ درون باشد. و برای همین آفریده شدهایم... بزرگترین اثری که انسان خلق میکند، زندگی اوست. و در چارچوب این نگرش، همهی انسانها هنرمندند، و نیازمند به دانش و ابزاری تا اثر خود را به شیوهای خلق کنند که هنرمندِ درونشان را خرسند گرداند. اثر دیگری که حرفش بود "رگه طلا" جولیا کامرون. #خاطرهنوشت
۹۵/۱۰/۲۶