قسم به کلمات
دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۲ ب.ظ
ما نسبت به موشهای کور یک امتیاز داریم. ما هم مثل آنها مجبوریم برای بقا بجنگیم و شریک زندگی خود را شکار کنیم و بچه داشته باشیم، ولی علاوه بر آن میتوانیم به تئاتر، اپرا و کنسرت برویم و شبها در رختخواب، رمان، فلسفه و اشعار حماسی بخوانیم. شوپنهاور چنین فعالیتهایی را خاستگاه متعالی رهایی از نیازهای اراده معطوف به حیات میدانست. آنچه در آثار هنری و فلسفی میبینیم نسخههای عینی دردها و تقلاهای خودمان هستند که با زبان یا تصویر مناسبی، مجسم و تعریف میشوند. هنرمندان و فلاسفه نه فقط به ما نشان میدهند چه احساسی داشتهایم، بلکه تجربیات ما را تاثیرگذارتر و هوشمندانهتر از خودمان بیان میکنند؛ ایشان جنبههایی از زندگی ما را به تصویر میکشند که خودمان قادر به تشخیص آنها هستیم، ولی هرگز نمیتوانستهایم با چنان شفافیتی آنها را درک کنیم. هنرمندان و فلاسفه وضعیت ما را به خودمان توضیح میدهند، و به این ترتیب به ما کمک میکنند تا در این وضعیت احساس تنهایی و پریشانی کمتری داشته باشیم. شاید مجبور باشیم به حفاری زیرزمینی ادامه دهیم، ولی از طریق کارهای خلاقانه میتوانیم حداقل بصیرتهایی دربارهی غم و غصههای خود پیدا کنیم که ما را از احساس وحشت و انزوا و حتی زجرکشیدن ناشی از این اندوهها خلاص میکنند. فلسفه و هنر، به دو شیوهی متفاوت، به ما کمک میکنند تا به قول شوپنهاور درد را به معرفت تبدیل کنیم.
مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد؛ مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند. هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند. برای منحرف کردن ذهنم از افکار مایوسکننده، صرفن نیاز دارم به کتابها پناه ببرم. [تسلی بخشیهای فلسفه - آلن دوباتن] [برداشت شده از وبلاگ لیلی] #نقل قول
۹۵/۰۸/۱۰