مزهی گَسِ عیدی گرفتن دیری نپایید؛ هجوم مهرماه و بازگشایی مدارس، همچو گردبادی حریص، ما را در خودفروبلعید. تلفنهایی که بیوقفه زنگ میخورند و هنرجوهایی که غرقِ در سودای خویش یا والدینشان، با ملغمهای از دانش و فن و هنر و ورزش و زبان و کوفت و زهرمار، دستوپنجه نرم میکنند و این میان، همکارهایی هستند که زیرپای من، تو، او را خالی کرده و مدیر، چشم دوخته به دهان دیگری، اخراج و تبعید و جابهجاییها، سربرمیآورند.
قشنگی ماجرا اینجاست که یکهو وسط این بلبشوی کودکانه، رفیق روزهای قدیم و همکلاسی دانشگاهت کولهبارش را بسته و نیمساعت قبلِ پروازش حرف میزند با تو که بلوط، خداحافظ.
۰۲/۰۷/۰۹ | ۲۱:۵۷