هر حقیقتی را که در نظر آری عکس آن را نیز درست مییابی. به این معنی که حقیقت را همیشه به شرطی میتوان بیان کرد و در قالب کلمات آورد که یکسویه باشد. هرچه اندیشیده شود و با کلمات بیانشدنی باشد یکسویه است، نیمهکاره است، از کلیت و کمال محروم است، با وحدت بیگانه است. اما دنیا، آنچه ما در اطراف خود یا درون خود داریم، هرگز یکسویه نیست. یک آدم هرگز کاملا معصوم یا پاک گناهکار نیست. اگر در نظر ما جز این است از خطای تشخیص ماست که زمان را چیزی واقعی میپنداریم. اما زمان واقعی نیست. جایی که زمان واقعیت نیست، فاصلهای که به ظاهر میان دنیا و ابدیت، میان محنت و نیکبختی، میان شرارت و نیکی وجود دارد نیز خطای تشخیص ماست.
گویندا ترسان پرسید: چطور؟
سیدارتها پاسخ داد: خوب گوش کن عزیزم. خوب گوش کن. گناهکاری که در من و توست، امروز گناهکار است اما زمانی برهما (خدای هندوان) خواهد شد، زمانی به نیروانا (کمال و سلوک، آرامش مطلق) خواهد پیوست، بودا (بیدار شده و به روشنی رسیده) خواهد شد. حالا توجه کن، این "زمانی" که میگویم خطاست. توهم است. گناهکار در تعالی به سوی بودا نیست. در حال تحول نیست. اما ذهن ما نمیتواند مسائل را طور دیگری در نظر آورد. بودای آینده هماکنون، همین امروز در وجود گناهکار وجود دارد. آیندهی گناهکار هماکنون در اوست. باید شدنی و ممکن، بودای پنهان در او یا در تو و در هرکس دیگری را محترم داشت. دنیا، دوست عزیز، ناقص نیست، در تحولی کند به سوی کمال نیست. دنیا در هر لحظه کامل است. چون به مراقبه در خود فرورفتی میتوانی زمان را از میان برداری و زندگی گذشته و حال آینده را در آن واحد دریابی و آنوقت همهچیز کامل است...
(آیا دردها و تلخکامیها همه از زمان نبود؟ همهی محنتها و تشویشهای زندگی را زمان پدید نمیآورد؟ آیا اگر بر زمان چیره میشدی و آن را از اندیشهات دور میکردی، همهی دشواریها و داوریهای دنیا منکوب نمیشد؟)
• سیدارتها - هرمان هسه - ترجمهی سروش حبیبی - نشر ققنوس