مفاهیم اساسی در تئوری انتخاب
تئوری انتخاب چیست؟ در یک تعریف ساده، تئوری انتخاب در مورد انتخابها و چگونگی و چراییِ انجام آنهاست. تئوری انتخاب در مورد رفتار انسانهاست و تبیین میکند که ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و نیز اینکه همهی رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته میشوند. تمام کارهایی که انجام میدهیم، از جمله احساسهای منفی مثل خشم، اضطراب، افسردگی و احساس فلاکت، را خودمان انتخاب میکنیم. دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام آنچه میتوانیم از آنها دریافت کنیم یا به آنها بدهیم اطلاعات است. اما اطلاعات به خودیِ خود نمیتواند احساس یا عملی را در ما ایجاد کند... این تفکر درست برخلاف نظریههایی است که میگویند ما در دنیایی از کنترل بیرونی به سر میبریم و توسط عوامل بیرونی برانگیخته میشویم.
چهار مفهوم بنیادین در تئوری انتخاب: نیازها، رفتار، خواستهها یا دنیای مطلوب، دنیای ادراکی
الف) پنج نیاز اساسی انسان
در تئوری انتخاب اساسیترین نیازهایی که انسانها را برای انجام رفتار برمیانگیزانند عبارتند از: نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت (موفقیت، ارزشمندیِ شخصی، شهرت)، نیاز به آزادی و خودمختاری، نیاز به تفریح.
ب) رفتار
در تئوری انتخاب، رفتار بیش از آنکه پاسخی به تحریکات و عوامل بیرونی تلقی گردد، به عنوان تلاش انسانها برای کنترل جهان پیرامونشان برای برآورده کردن نیازهایشان تعریف میشود و بنابراین هر رفتاری که از فرد سر میزند یک رفتار کلیست، یعنی چیزی بیش از اداره کردن یا انجام یک عمل، و مجموعهای از چهار بخش یا مولفه است: عمل کردن؛ فعالیتهایی که در آن بعضی قسمتهای بدن بهطور آگاهانه درگیر حرکت میشوند. فکر کردن؛ تولید افکار به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، مانند اندیشیدن به مفهوم، واقعهای خاص یا دیدن رویا. احساس کردن؛ تجربهی انواع بسیار وسیعی از هیجانها و عواطف خوشآیند و ناخوشآیند که انسانها انتخاب و در خود ایجاد میکنند. فیزیولوژی؛ کارکرد آگاهانه یا ناآگاهانهی ساز و کار بدن ضمن درگیر شدن با دیگر بخشهای رفتار کلی، یعنی عمل، فکر و احساس.
مثال: در یک فرد به اصطلاح افسرده یا به زبان تئوری انتخاب در کسی که افسردگی را انتخاب کرده است، ما موارد زیر را شاهد هستیم: در بخش عمل ممکن است کندی حرکتی، در بخش احساس؛ رنج و بدبختی، در بخش فکر؛ افکاری از قبیل چه فایدهای دارد؟ کاری از دستم ساخته نیست، و در بخش فیزیولوژی ممکن است شاهد بیاشتهایی و اختلالات در خوابیدن باشیم. هرچه بیشتر فرد افسرده بتواند تشخیص دهد که بخش احساسات فقط یکی از چهار بخش رفتار کلی اوست، و به جای صفت افسردگی از فعل افسردگی کردن برای توصیف رفتارهایش استفاده کند، همانقدر نیز بیشتر کنترل زندگی خود را به دست خواهد گرفت. آگاهی از این مسئله که افسردگی کردن یک انتخاب است، فرد را متوجه میسازد که او توان انتخابهای دیگری را نیز دارد و احتمالن میتواند کاری متفاوت و مفیدتر نیز انجام دهد.
تمثیلِ ماشینِ رفتار: ماشین رفتار ما چهار چرخ دارد. چرخهای جلو معرف بخشهای عمل و فکر کردن و چرخهای عقب معرف بخشهای احساسات و فیزیولوژی هستند. نیازهای اساسی هم حکم موتور ماشین را دارند که راننده (فرد رفتارکننده) را در نزدیکترین مسیر به تصویر یا مقصد دلخواهش هدایت میکند. همانگونه که یک راننده، اتومبیل خود را آگاهانه کنترل میکند، افراد نیز گذشته از اینکه چه مشکلاتی دارند میتوانند ماشینهای زندگیشان را به مسیرهایی بهتر از آنچه که در حال حاضر در آنها هستند، هدایت کنند. با توجه به این مدل، انسان بهطور مستقیم بر چرخهای جلو یعنی عمل و فکر و بهطور غیرمستقیم بر چرخهای عقب یعنی فیزیولوژی و احساسات کنترل دارد. و از آنجایی که همواره این چرخهای جلو هستند که مسیر و جهتگیری ماشین را تعریف میکنند، و این چرخها هم توسط فرمان تحت کنترل راننده است، در نتیجه تمرکز واقعیتدرمانی بر این است که به مراجعان کمک کند بیش از اینکه سعی در تغییر فیزیولوژی و احساساتشان داشته باشند، برای تغییر اعمال و افکارشان تلاش کنند.
ج) خواستهها یا دنیای مطلوب
دنیای مطلوب ما دنیای کوچکی است که هر فرد به فاصلهی کمی پس از تولد آن را به تدریج در حافظهی خود ایجاد میکند؛ از تصاویر خاصی تشکیل شده که کموبیش شامل سه گروه مفاهیم میشوند: انسانها، اشیا و موقعیتها، باورها و ارزشها. دنیای مطلوب بهترین راهنما برای کشف چگونگی برآورده ساختن نیازهای هر فرد است. انسانهایی که ما بیش از همه نیاز داریم با آنها باشیم، آنچه بیش از هر چیز دیگر آرزو داریم داشته باشیم یا تجربه کنیم، عقاید یا نظام باورهایی که مطلوب ما هستند و بر رفتار ما حاکمیت دارند.
د) دنیای ادراکی
دیدگاه ما نسبت به واقعیت بهوسیلهی سیستم ادراکیمان پردازش میشود. این سیستم متشکل از دو بخش است: فیلتر دانش و اطلاعات کلی (آنچه ما از جهان پیرامون میدانیم) و فیلتر ارزشگذاری ( آنچه ما برای آن ارزش قائلیم و برایمان مهم است). در واقع، دنیای ادراکی ما (واقعیت شخصی ما) شامل تمامی چیزهایی است که ما از هنگام تولد تا کنون تجربه کردهایم. همان چیزی که در دنیای بیرون رخ میدهد، که از فیلتر حواس، دانش کلی و ارزشگذاری ما عبور کرده و دنیای ادراکی ما نام میگیرد. هیچ دو نفری دنیا را به روشی کاملن یکسان و مشابه ادراک نمیکنند، زیرا هر کدام از ما حسهای کاملن متفاوتی داریم و دارای فیلترهای متفاوتی هستیم، بنابراین هر یک از ما از دنیای ادراکی متفاوت و منحصربهفردی برخوداریم.
ده اصل بنیادین تئوری انتخاب
1- تنها فردی که میتوانیم رفتارش را کنترل کنیم، رفتار خودمان است.
2- تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم اطلاعات است.
3- تمام مشکلات روانشناختی طولانی مدت، مشکلات رابطهای است.
4- همیشه آن رابطهی مشکلدار، بخشی از زندگی کنونی ماست.
5- وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفته است، اگرچه بر آنچه امروز هستیم تاثیر شگرفی داشته، اما بازنگری و مرور این گذشتهی دردناک، بر آنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطهی مهم کنونیمان، اثر ناچیزی داشته و هیچ کمکی به ما نمیکند.
6- ما همواره توسط پنج نیاز ژنتیکی سوق داده میشویم که عبارتند از: نیاز به بقا و زنده ماندن، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی، نیاز به تفریح.
7- ما میتوانیم این نیازها را فقط از طریق تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. (تصاویر و خواستههایی که در دنیای مطلوبمان قرار میدهیم باید معقول و شدنی باشند.)
8- تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مولفهی به هم پیوستهی عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شده است.
9- تمام رفتارهای کلی معمولن با فعل، آن هم به صورت مصدر یا اسم مصدر بیان و با مولفهای که در هنگام بروز رفتار بیشتر قابل تخصیص است نامگذاری میشوند. (بهجای استفاده از عبارت من افسرده هستم یا من افسرده شدهام، درست آن است که بگوییم من افسردگی را انتخاب کردهام یا من افسردگی میکنم.)
10- تمام رفتارهای کلی، انتخابی هستند، اما ما فقط بر مولفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مولفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم.
واقعیتدرمانی
پذیرش واقعیت و مسئولیتپذیری دو مفهوم اصلی واقعیتدرمانی هستند: واقعیت بهطور کلی به عنوان توانایی و گرایش به پذیرش پیآمدهای منطقی و طبیعی رفتار خود تعریف میشود، و مسئولیتپذیری یعنی توانایی مواجه شدن با نیازهای فردی، به شکلی که برای برآورده ساختن نیازهای خود، به نیازهای دیگران تعدی نکنیم یا نیازهای خود را به هزینهی دیگران برآورده نکنیم.
تئوری انتخاب و زندگی زناشویی
هفت رفتار مخرب کنترل بیرونی: انتقاد کردن، سرزنش کردن، شکوه و شکایت کردن، غرغر کردن، تهدید کردن، باجدهی برای کنترل کردن دیگری. (در هر رابطهای، با هر نوع و شکلی، هر کسی فقط میتواند خودش را تغییر دهد و نه هیچکس دیگر را.)
برای جایگزینی عادتهای مخرب، نظریهی انتخاب هفت عادت پیونددهنده را معرفی میکند: حمایت، تشویق، گوش دادن، پذیرش (پذیرشِ خود واقعی، همانطور که هست/هستیم. هیچکس کامل نیست)، اعتماد (در ازدواج، اعتماد مانند تعهد است: قلب و روحِ عشق محسوب میشود)، احترام گذاشتن (اگر احترام متقابل از دست برود، همه چیز از دست میرود)، و هفتمین عادت بسیار مهم، مذاکره دربارهی تفاوتهاست. (گفتگوی صادقانه برای روشن کردن تفاوت و اختلافات) #کتابستان
• ویلیام گِلَسِر، بنیانگذار واقعیتدرمانی و تئوری انتخاب، از مجموعهی 120جلدی بزرگان روانشناسی و تعلیم و تربیت، ترجمهی دکتر علی صاحبی، نشر دانژه