پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید - بخش چهارم/پایانی
دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ
... مردم به خاطر وفاداری نمیمیرند. زن لبخند زد: نمیمیرند؟ مذهب؟ حکومت؟ مگر به این چیزها وفادار نیستیم؟ گاهی تا پای جان؟ اِدی شانه بالا انداخت. زن گفت: آدمها بهتر است به هم وفادار باشند. (به عشق و دوستی)
ادوارد! این را از من داشته باش؛ نگه داشتن خشم، زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخصِ آزارندهی ما حمله میکند. ولی نفرت تیغِ دو دَم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رساندهایم. "ببخش، ادوارد. ببخش. روشناییای را که هنگام ورود به بهشت حس کردی به یاد داری...؟" روشنایی از آن است که هیچکس با خشم به دنیا نمیآید. وقتی میمیریم، روح آزاد میشود. ولی حالا. اینجا، برای ادامه باید بفهمی چرا آن احساس را داشتی، و چرا دیگر نیازی به حس کردنِ آن نداری.
مردم میگویند که عشق را "پیدا" میکنند، انگار عشق چیزی است که پشت سنگی پنهان باشد. ولی عشق صورتهای بسیاری دارد و هرگز برای هیچ مرد و زنی یکسان نیست. پس چیزی که مردم پیدا میکنند، عشق خاصی است.
... چرا زندگی کرد و به خاطر چه زیست؟ بخشی از پاسخ این است که هرکس بر دیگری اثر میگذارد، و او هم بر دیگری، و دنیا پر از داستان است، ولی همهی داستانها یکیست. (زندگیها بیشمار همپوشانی دارند با قصهی آدمهایی که میشناسیم و آدمهایی که حتا نمیشناسیم.) #کتابستان
• در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند - میچ آلبوم - ترجمهی پاملا یوخانیان - نشر قطره
۹۶/۰۵/۰۹