The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی
برای من این تقارن‌ها یعنی نشانه و مفهوم و ارزش. به هزارجور معنایش می‌کنم که شیرینی‌اش مزه‌ی روحم شود و توشه‌ی خیال. 
آن‌قدر بزرگ شده‌ام که بدانم جاذبه‌ی اعداد، یک بازی است و بس. با این وجود باز هم ترکیب "در آستانه‌ی سی‌سالگی" قلقلکم می‌دهد؛ سرخوشانه، دل‌نگران، آرام، گریزان... 
معجون عجیبی‌ست این سی‌سالگی. 

همه‌ی این زیر و رو بافتن‌ها نتیجه‌ی یک فیلم است، اصلا اساس زندگی من فیلم است. 
"!Tick, Tick... Boom" روایت نمایش‌نامه‌نویسِ موزیکال، جاناتان لارسون، که در آستانه‌ی سی‌سالگی، عشق و حرفه و زندگی‌اش را با یک علامت سوال بزرگ، مواجه می‌بیند. یک چیستی معناشناختی از جنس "همین؟". هشت سال صرف نوشتن کردن و همین؟ رویایی داشتن و سال‌ها پروراندن و همین؟ عشق‌ورزیدن و همین؟ 
استفهام جاناتان در مرز سی‌سالگی‌اش، پرسش خیلی‌هاست. قیاس او میان خودش و بزرگان حرفه‌اش، دلواپسی خیلی‌هاست. این تفکر ریشه‌دوانیده‌ی مسموم که باید سی‌ساله باشی و پر از دستاورد، که حتما الف و ب و جیم را تیک‌زده باشی و راهت معلوم باشد و مسیرت هموار و دلت قرص که می‌دانی کجایی و چه می‌خواهی و هدف چیست. 

برای من که چنین نیست. هنوز آن یقینِ زیر پا سفت بودن، به دلم نیافتاده. هنوز هم آینده مبهم است و فردا ترسناک و زندگی زیادی سخت‌گرفته به جانمان. که اصلا مگر می‌شود اهل این جغرافیا باشی و خیالت آسوده؟
خلاصه‌اش کنم، حرف تازه‌ای هم نیست. زیباتر از این بیان را بارها خوانده‌اید اما من به بازگویی و ثبتش نیاز دارم، لااقل برای خودم. 
مسابقه دیدنِ زندگی، یعنی فرسایش. استهلاک روح و روان و جانی نماندن برای آسایش. کْی به کجا رسید، کی چه کرد، کی چه خواست و چه شد، ذره‌ای مشابه من و شرایط و امکاناتم نیست. من در همین بستر و آب و آفتاب، سبز بمانم و رشد کنم، هنر است. دو قدم آن‌طرف‌تر هم، با مختصات من یکی نیست. 
بلوط‌هایی هستند بس تنومند، ریشه‌ها محکم، ساقه‌ها افراشته و دل‌فریب. من، منم. بلوطی از نوع خودم، به روش خودم، به اندازه و توان خودم. کم نمی‌بینم خودم را، کم نمی‌خواهم برای زندگی‌ام، اما یاد گرفته‌ام و تمرین می‌کنم که خاطرم بماند؛ مسیر من برای من جواب است و مسیر تو برای تو. حال موازی باشیم یا متقاطع، زیرگذر یا روگذر. ارجحیت چیز دیگری‌ست. 
این را یادم بماند و افسرده‌ی چمدان سبک‌بال سی‌سالگی‌ام نشوم، بُرده‌ام. برای من ظفر است؛ همین که به قامت از خاک برآمده‌ی خودم ببالم و دل‌خوش چندوجب سایه‌ام باشم. 
بلوطی که 108 روز دیگر سی‌ساله می‌شود و مبارکش باشد. 
۰۰/۰۹/۱۴ | ۲۰:۱۲
بلوط

-

دلم برای خودم تنگ شده. برای آدمی که راحت می‌نوشت، برای آدمی که حرف داشت، که بلد بود حرف‌هایش را واژه کند و بچیند پشت سر هم و ریتم بسازد.

دلم برای آن نسخه از من که تنهایی رفت کنسرت، که بلیط سانس 10 جمعه‌شب جشنواره‌ی فجرش را خرید و یک روز عصر رفت کنار سد ایستاد و نوشته‌هایش را زمزمه کرد تنگ شده.

دلم برای آن منی که نئشگی دویدن مزه کرده بود به دهانش و هر روز صبح می‌دوید خیلی تنگ شده.

دلم برای خودم که نمی‌ترسید، که قوی شده بود، که جان داشت، جان داشت، جان داشت... بیش‌تر از همه تنگ شده.
۰۰/۰۸/۲۸ | ۲۱:۲۷
بلوط
A Quiet Place Part II - 2020 ‧ Horror/Thriller ‧ IMDb: 7.4/10
The Conjuring: The Devil Made Me Do It - 2021 ‧ Horror/Thriller ‧ IMDb: 6.3/10
Infinite - 2021 ‧ Action/Sci-fi ‧ IMDb: 5.4/10
Without Remorse - 2021 ‧ Action/Thriller ‧ IMDb: 5.8/10

Money Heist - 2017 ‧ Thriller - IMDb: 8.3/10
House - 2004 ‧ Drama - IMDb: 8.7/10
Vikings (Series) - 2013 ‧ Drama - IMDb: 8.5/10

• مردم مشوش، فردریک بکمن، ترجمه الهام رعایی، نشر نون (رمان)
۰۰/۰۴/۳۱ | ۲۳:۰۹
بلوط
بکمن از جمله نویسنده‌هاییه که باهاش احساساتم به شدت رقیق می‌شه و علی‌رغم اشک‌های بسیاری که با قصه‌هاش می‌ریزم، حالم رو خوب می‌کنه. ارتباط گرفتن با شخصیت‌های داستانش اصلا کار سختی نیست و تو بارها و بارها ممکنه اندیشه و احساس خودت رو از زبون آدم‌های رنگارنگ بکمن بخونی. 
حس می‌کنم هیچ معرفی‌ای برازنده‌تر از نقلِ بخشی از کتاب نباشه. دیالوگ بی‌نظیری که در بطن داستان، قلب‌تون رو تسخیر می‌کنه و روح‌تون رو نوازش می‌ده... 

"یه لطیفه هست که می‌گه: چطوری می‌شه یه فیل رو خورد؟ 
نمی‌دونی؟ 
یه ذره، یه ذره. 

چون فقط کافیه از عهده‌ی امروز بربیای. و فردا، روز دیگری آغاز خواهد شد..."

مردم مشوش، فردیک بکمن #کتاب‌ستان 
۰۰/۰۴/۱۹ | ۲۱:۱۳
بلوط
چندوقت پیش مامان مطلبی خونده بود که رابطه‌ی کمبود سروتونین در مغز و افزایش میل به گریستن رو شرح می‌داد. 
اشاره‌ای ظریف که یعنی حواسم بهت هست. 

فکر می‌کنم دوره‌ی دبیرستان بود که توانایی بلند گریه کردن رو از دست دادم و نمی‌تونستم چه‌طور باید اون حجم از غم، آشفتگی و ترس رو بروز بدم. یه سدِ ناخواسته‌ی از ناکجا برآمده، باعث شده بود که سخت بتونم اشک بریزم و این فشارِ پشت اون سد رو هرروز بیش‌تر و بیش‌تر می‌کرد.
(بدن تو دوره‌های هفت‌ساله خودش رو بازسازی می‌کنه و تمام یا اکثر سلول‌ها جایگزین می‌شن. شاید نه کاملا منطبق، اما در همون راستا، ما دوره‌های تغییر خُلق، طبع و سیستم ایمنی رو هم طی می‌کنیم.)
حالا چشم‌های من مدت‌هاست که به گذار تَرسالی رسیده‌ان و این اواخر، ساده باریده‌ان. حتی وقتی که می‌خندیدم... 

نمی‌دونم تعبیر روان‌شناختی، موافق ادبیات من هست یا نه، ولی من خودم رو می‌تونم یه آدم هیجانی هم تعریف کنم. احساسی؟ متغیر؟ مودی؟ شاید همه و هیچ. 
من خیلی زود ذوق‌زده می‌شم، به خشم می‌آم و می‌رنجم. صبورم، آرومم و پرانرژی. تنوع‌طلبم، باپشتکارم و بی‌حوصله. و خیلی چیزهای دیگه که مطلق نیست و می‌تونه توی شرایط مختلف، روزهای متمادی و حتی در لحظه عوض بشه. 

احساسات آدم‌ها، یک‌دست و خطی نیست. تناوبی از موج‌های شادی و اندوه، روحیه‌ی ما رو شکل می‌ده. برای تعدیل این نوسان‌ها، تو نمی‌تونی فقط موج غم رو نشونه بگیری. هر تغییر شیمیایی در مغز، روی دامنه‌ی موج شادی هم تاثیر می‌ذاره. 
کم‌تر اندوهگین خواهی شد؟ شاید. اما کم‌تر هم به وجد می‌آی. نقطه‌ی عطف منحنی‌های احساسیت به محور ایکس نزدیک‌تر می‌شن و شیب‌شون ملایم‌تر. 
و می‌دونی شگفتی ماجرا کجاست؟ این که ممکنه روزی برسه که دلت برای گریه کردن با یه فیلم تنگ بشه و بخوای که دوباره راحت تحت تاثیر قرار بگیری و به سادگی اشک بریزی و سهل‌تر به خنده بیافتی. 

بحث سرِ تعادله؛ بالانس سروتونین یا بقیه‌ی اون مواد شیمیاییِ ریزه‌میزه اما به شدت مهم توی مغز. یه‌چیزی مثل دونه‌های اسمارتیز. قرمز برای خشم، آبی برای غم، سبز برای شادی و زرد برای انرژی. شبیه انیمه‌ی اینساید آوت. 

شماره‌ی اون دونه‌رنگی‌هاست که باید به قاعده باشه. 
۰۰/۰۴/۱۷ | ۱۷:۵۳
بلوط
Spider-Man: Homecoming - 2017 ‧ Action/Adventure - IMDb: 7.4/10
Doctor Strange - 2016 ‧ Action/Adventure - IMDb: 7.5/10
Friends: The Reunion - 2021 ‧ Comedy/Documentary - IMDb: 8.1/10
Wrath of Man - 2021 ‧ Action/Thriller - IMDb: 7.2/10
Those Who Wish Me Dead - 2021 ‧ Drama/Thriller - IMDb: 6/10

• زندگی خود را دوباره بیافرینید، جفری ای‌یانگ، ترجمه ساره حسینی‌عطار، نشر شمشاد (شناخت‌درمانی و طرح‌واره‌ها) 
۰۰/۰۳/۳۱ | ۲۳:۰۹
بلوط
مامان سفارش کرده بود اگه تونستم براش رنگ موی فلان رو بخرم. بی‌اغراق بیست‌تا لوازم آرایشی رو دق‌الباب کردم و هیچ‌کدوم اون برند رو کار نمی‌کردن اِلّا یکی، که شانس اونم شماره‌ی 6 نداشت. اون میون وقتی داشتم مدام به سمت چپ و راست خیابون مانور می‌دادم و ردِ مغازه‌ها رو می‌زدم، یه دکون کوچولو تو فرعی به چشمم خورد و سریع قفل کردم رو هدف و نشونه رفتم سمتش که ناگهان! دستی از غیب یه کاغذ بهم داد. پسری که دقیقا داشت تراکت‌های همون مغازه رو پخش می‌کرد. معمولا سعی می‌کنم خوش‌برخورد باشم و تشکر می‌کنم حتی اما صادقانه بگم، کم پیش می‌آد که واقعا گوش بدم به تبلیغاتشون. ولی امروز برگشتم و گفتم بله؟ چون حس کردم چیزایی گفت که نشنیدم. تکرار کرد می‌شه اگه می‌رین داخل این برگه رو بذاری رو میز تا منم کمیسیونم رو بگیرم؟ گفتم حتما. رفتم داخل، سوال کردم رنگ موی فلان خدمت‌تون هست؟ جواب شنیدم نه، و مارک‌های دیگه‌ای بهم معرفی شد. این‌بار عجله نکردم برای بیرون زدن از مغازه، توضیح دادم که قبلا اون برند رو استفاده کردم و ترجیح می‌دم همون رو شارژ کنم. یه نگاه به تراکت انداختم، یه نگاه به قفسه‌ها. برگه رو خیلی واضح و محسوس می‌خواستم روی پیش‌خوان بذارم که خود فروشنده ازم گرفت و اومدم بیرون. 
کار شاقی نبود، لطفی هم محسوب نمی‌شه. فقط خوشحالم که شنیدم، یا بهتر بگم خوشحالم که ازش خواستم حرفش رو تکرار کنه تا بشنوم. 
۰۰/۰۳/۲۰ | ۰۰:۲۹
بلوط
خیلی‌ها از لذت پیدا کردن پول تو جیب لباس‌های قدیمی می‌گن، من از یه فلش تهِ کمد و فیلم‌هایی که روش بود. 
برای منی که چندین ماهه به وای‌فای دسترسی ندارم و دانلود کردن شده یه خاطره، اون فایل‌ها حکم همون اسکناسِ مچاله‌شده‌ی ته‌ِ جیب رو داشت.
از بین Spider-Man 2017 و Doctor Strange 2016، دومی بهم چسبید. 
۰۰/۰۳/۱۸ | ۲۲:۴۵
بلوط

28 مه روز جهانی بهداشت قاعدگی (Menstrual Hygiene Day) با هدف آموزش عمومی در زمینه‌ی بهداشت قاعدگی و درک این چرخه، توسط سازمان غیردولتی Wash united مستقر در برلین آلمان در سال 2014 تعیین شده است. 

چون ماه مه پنجمین ماه سال است و بسیاری از خانم‌ها هم به‌طور متوسط پنج روز در هر ماه دچار خونریزی می‌شوند و چرخه قاعدگی معمولاً ۲۸ روز است، ۲۸ ماه مه به‌عنوان نمادی برای توجه به بهداشت قاعدگی انتخاب شده‌است.

در کشورهای در حال توسعه، انتخاب وسایل بهداشت قاعدگی توسط خانم‌ها اغلب به دلیل هزینه‌ها، فراهم نبودن و هنجارهای اجتماعی محدود می شود. 
در نتیجه امکان دسترسی آسان به محصولات و امکانات بهداشتی کافی، ایجاد فرهنگی که از بحث بهداشت قاعدگی استقبال کند و آموزش مناسب برای زنان و دختران در این زمینه، بخشی از راه حل است. 
۰۰/۰۳/۰۷ | ۲۲:۱۴
بلوط
رُنه یه سرایدار پنجاه‌واَندی ساله‌اس که چهارچوب‌های طبقه‌ی اجتماعیش رو شکسته و برخلاف انتظار آدم‌های اطرافش، دنیای مخفیِ شخصیِ خودش رو داره. کسی که موسیقی فاخر رو می‌شناسه، با ادبیات وزین خو گرفته و سینمای اصیل رو دنبال می‌کنه. کسی که هنر، به زندگیش معنا می‌ده. 
شخصیت‌های دوست‌داشتنی دیگه‌ای هم هستن که در کنار رُنه، به ظرافت جوجه‌تیغی، مزه و رنگ می‌دن و قلب و ذهن‌تون رو با خودشون همراه می‌کنن. 
کتاب‌هایی که لذتِ خوندن رو از زبون آدم‌های قصه تعریف می‌کنن و گریز می‌زنن به رمان‌های خاطره‌انگیز و مشهور، خوشایندیِ دوچندانی در من ایجاد می‌کنه. و ظرافت جوجه‌تیغی، قطعا یکی از همون آثاره؛ دل‌انگیز و محبوب. 

ظرافت جوجه‌تیغی، موریل باربری، ترجمه مرتضی کلانتریان، نشر کندوکاو
۰۰/۰۳/۰۴ | ۲۲:۰۲
بلوط