The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

می‌رم زیر آب؛ تا جایی که نفس یاری کنه... تا اینکه یه جمله می‌کِشتم بالا، یه سطر ازون خوبا. نگاه می‌کنم که ببینم کجام، چی شده، چی می‌خوام... دَمِ بعدی و بازم شیرجه. تا وقتی اکسیژن هست، خیالِ اکسیژن هست، خاطرت جَمعه. تازه موقعی که می‌آی رو آب و چشماتو دوباره باز می‌کنی، می‌فهمی چقدر گُم بودی. یه تیکه از خودتو پیدا می‌کنی و برمی‌گردی به عمق. مثل یه بازی. گاهی می‌شه بقیه‌ی تصویر رو حدس زد و زودتر به جواب رسید. گاهی هم نه. باید با حوصله و ظرافت، نقطه به نقطه، خط به خط بری جلو تا بفهمی داستان چیه. تا بفهمی کی هستی و چی می‌خوای. وسط همه‌ی این کشف و شهودهاس که نفست می‌گیره و قلبت به تپش می‌افته. به خودت می‌آی و می‌بینی همه‌ی خواسته‌ات تو اون لحظه شده خواب. یه خواب آروم؛ بدون نفس‌تنگی و آریتمی قلبی. بعدش یه چیزو یاد می‌گیری. گذشته؟ تموم شد. آینده؟ غم مخور. الآنت چند...؟ واسه آسایش همین لحظه‌ات چی کار می‌شه کرد؟ قضیه همون اصله، همون حکمی که باید یادش گرفت و بلد شد. کم‌کمک عیارش دستت می‌آد. می‌فهمی با خودت چندچندی، حتا اگه مجبور باشی هر سری که نگاهت با نگاهش تو آینه تلاقی می‌کنه، بگی: تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب... [مصرع از محمدعلی بهمنیِ جّان] #واژه‎بافی 
۹۶/۰۸/۱۹ | ۲۱:۱۷
بلوط
مانترا* این بود: درد اجباری است، رنج کشیدن اختیاری است. قضیه را می‌توان به این صورت مطرح کرد که آدم حین دویدن کم‌کم به فکر می‌افتد که: کار عذاب‌آوری است. دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم. در آن صورت، بخش عذاب‌آور آن یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر و قطعی است ولی ادامه دادن یا ندادن آن اختیاری است، و به خود دونده بستگی دارد که چه تصمیمی بگیرد. مهم‌ترین وجه ماراتن در همین نکته خلاصه می‌شود. (و حتا زندگی) 

*مجموعه‌ای از کلمات و اوراد که با آهنگ خاصی به دفعات تکرار می‌شوند. به معنی رها شدن است و از دو بخش "مان" و "ترا" تشکیل شده است که "مان" به معنی فکر و "ترا" به معنای آزاد شدن است. 

درک این واقعیت که من باید خودم باشم و نه کسی دیگر، از جمله امتیازات بزرگ برای من محسوب می‌شود. لطمه‌ی روحی، تاوانی است که هر شخص باید بابت استقلال خود بپردازد. #کتاب‌ستان

 از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم - هاروکی موراکامی - ترجمه‌ی مجتبی ویسی - نشر چشمه

+ خوشحالم که طی این همه سال، تحت هر شرایطی، از دویدن دست برنداشته‌ام. دلیل خوشحالی‌ام آن است که رمان‌هایم را دوست دارم. حالا هم سخت مشتاقم که ببینم رمان بعدی چه از کار در خواهد آمد. من نویسنده‌ای هستم با محدودیت‌های خاص خود، آدمی ناکامل با یک زندگی ناکامل و محدود، و اگر هنوز هم چنین حسی به کار خود دارم، پس باید گفت که راه درست را انتخاب کرده‌ام. شاید اغراق باشد که آن را معجزه بخوانم ولی در واقع همان حس را دارم. اگر دویدن‌های روزانه در راه برآوردن خواسته‌ام به من یاری رسانده، پس باید بسیار سپاسگزار آن باشم.
۹۶/۰۸/۱۷ | ۱۳:۵۵
بلوط
او گفت: به ما می‌گفتند تنها چیزی که آدم باید از آن بترسد، خودِ ترس است. اما من به این حرف اعتقاد ندارم. بعد اضافه کرد: خب، البته ترس شکل‌های گوناگونی دارد و زمان‌های مختلفی به طرف آدم می‌آید و از پا درش می‌آورد. اما ترسناک‌ترین کاری که می‌توان در چنین مواقعی کرد، این است که به آن پشت کنی و چشم‌هایت را ببندی. برای این‌که آن‌وقت گران‌بهاترین چیزی را که درونت هست، می‌گیری و به چیز دیگری تسلیم می‌کنی... 

هرگز آینه‌ای آن‌جا نبود... چیزی که دیدم روح نبود. خودم بودم. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که آن شب چقدر ترسیده بودم. هروقت آن ماجرا را به خاطر می‌آورم، به ذهنم می‌رسد که ترسناک‌ترین چیزِ دنیا خود آدم است. شما چه فکر می‌کنید؟ شاید متوجه شده باشید که این‌جا توی خانه‌ام اصلن آینه ندارم. 

می‌خواستم بگم مهم نیست چه آرزویی داشته باشی، مهم نیست چقدر تلاش کنی، چون هیچ‌وقت نمی‌تونی غیر از خودت چیز دیگه‌ای باشی. همین. #کتاب‌ستان

 نفر هفتم - هاروکی موراکامی - ترجمه‌ی محمود مرادی - نشر ثالث

+ عنوان از آنالی اکبری
۹۶/۰۸/۱۵ | ۱۷:۲۶
بلوط
من از شما خواهم خواست که خود را به گونه‌ای، در بستر مرگ در نظر بگیرید. البته امیدوارم که این وضعیت، پس از پنجاه سال یا بیشتر برایتان روی دهد. سپس، از شما می‌پرسم: آیا زندگی‌تان، سراسر آکنده از توفیقات و موفقیت‌های کامل بوده است؟ ممکن است پاسخ مثبت دهید و یا جوابتان منفی باشد. اگر پاسخ شما منفی باشد، پس باید بگویید علل و دلایلی که موجب گردید زندگی‌تان کاملن موفق نباشد چه بوده است؟ به خودتان وقت دهید، و سپس آن دلایل را با دقت و آهستگی، بر روی کاغذ بنویسید. اجازه ندهید که از پاسخ‌گویی به این سوال مهم طفره بروید و یا از نوشتن آن‌ها خودداری ورزید. فراموش نکنید که: هرقدر سوالی مهم‌تر باشد، به همان نسبت، پاسخ‌گویی به آن، در همین لحظه‌ی حالِ کنونی، از اهمیت بیشتری برخوردار است. این لحظه‌ی کنونی، یگانه زمانی است که شما به آن نیاز دارید و به طور مطمئن از آن برخوردارید. 

*دلیل اصلی‌ای که موجب گردید زندگی‌ام یک موفقیت کامل نباشد این است که من هرگز... (جای خالی را بر اساس آن‌چه از نظر خودِ شما، و تنها خود شما، حقیقت دارد پر کنید.) برحسب اولویت دلایل‌تان را مرتب کنید؛ مهم‌ترین دلیل را همواره در شماره‌ی نخست قرار دهید.
 
اینک این اظهارات غم‌انگیز و ناراحت‌کننده را به آرزوهای خوب و نیکو تغییر دهید. 
*برای آن‌که زندگی‌ام سراسر آکنده از موفقیت شود، کاش من... (تمایلات قلبی خود را به هدف بدل کنید.) اگر من این کارها را به انجام رسانده یا تجربه کرده بودم، پس به راستی زندگی‌ام را به عنوان یک حیات سراسر آکنده از موفقیت و سعادت در نظر می‌گرفتم.
 
شکی نیست که در این راه با عواطف، احساسات و باورهای محدود در مسیرتان مواجه خواهید شد؛ اندوه، خشم و ترس. و نیز باورهایی از این قبیل: من بی‌اندازه پیر شده‌ام تا بتوانم...، به قدر کافی پول در اختیار ندارم تا...، من به اندازه‌ی کافی باهوش نیستم، لازم است که هنوز منتظر بمانم، پیش از آن‌که بتوانم کاری انجام دهم نخست باید فلان کار را به اتمام برسانم و ...

یکی از کارهایی که به شما کمک خواهد کرد این است که اقداماتی مرحله به مرحله برای خود به وجود بیاورید و اهداف و آرزوهایتان را به شکل واقعیتی عملی و قابل اجرا درآورید. 

در تمام مدتی که به این کارها مشغولید، مراقب گفت‌وگوی ذهن باشید. منظورم این است که ذهن، همواره تمایل دارد بسیار پُرحرفی کند و انواع واکنش‌ها را در هنگام بروز وقایع، به ویژه مثبت، و آن هنگام که در تلاشید افکاری سازنده و مثبت‌گرایانه را در داخل روح و جانتان وارد سازید، به شما ارائه کند. فراموش نکنید که باورهای ذهنی شما، بر اساس برنامه‌ریزی‌های قدیمی شما شکل گرفته‌اند، بنابراین ذهن شما، در هر نوبت که مایلید فکر جدید و درخشان و مثبتی را به خودتان معرفی کنید، بی‌درنگ سر به شورش و عصیان می‌گذارد. پس باید به خوبی از این گفت‌وگوی ذهن آگاه باشید و با رفتاری مناسب، از آن استقبال کنید و به هیچ‌وجه تحت‌تاثیر داد و فریادهایش قرار نگیرید و از هیچ چیز بیمی به دل راه ندهید، زیرا این روند در ذهنتان کاملن طبیعی و معمول است. و به این نشانه است که فکر جدید شما، در حال ریشه‌دواندن در زمینِ باور ذهنتان است. 

ما موجودات بشر، خود را بسیار کم‌تر از آن‌چه قابلیت داریم، می‌پنداریم. من عمیقن معتقدم که ما می‌توانیم به تمام اهداف و آرزوهای مهم و اساسی زندگی‌مان، در طول عمر دست یابیم. اگر که بتوانیم قلب و روح و ذهن‌مان را با یکدیگر هماهنگ سازیم و با یاری گرفتن از تمام جنبه‌های وجودی‌مان، در اندیشه‌ی دست یافتن به این اهداف باشیم. #کتاب‌ستان

 پنج آرزو - گِی هِندریکز - ترجمه‌ی فریده مهدوی دامغانی - نشر تیر
۹۶/۰۸/۱۲ | ۱۴:۲۲
بلوط
ساعت‌ها را به وقت خودمان کوک کنیم؛ مطابقِ جغرافیای تن و روحِ یگانه‌یمان. هنوز باور منحصربه‌فرد بودن، برایمان سخت است. قیاس شدن با دیگری و به شمایلِ آن ابَرانسانِ! عاریه‌ای درآمدن را، موجه‌تر از خود بودن می‌انگاریم. آدم‌هایی هستند که درس‌هایشان را به تنهایی می‌آموزند و زنگ تفریح را به معاشرت و تعامل می‌پردازند. و برخی دیگر یادگیری‌شان به تجربه و حضور در جامعه متکی شده‌ست و خلوت، تجدید قوایشان است. به ازای هر فرد، راهی‌ست و مکتب و نگرشی متفاوت برای آزمودن. نهراسیم از اختلاف دقیقه‌های جغرافیِ سرشتمان با سرزمینی بیگانه. که آفتاب طلوع می‌کند و روز برمی‌آید، و هر اقلیم به وقت خود، میزبان نور خواهد بود. #واژه‎بافی 
۹۶/۰۸/۱۰ | ۰۷:۲۶
بلوط
(نیچه) او به شدت مبارزه کرد تا خوشبخت شود؛ ولی هرگاه شکست خورد، مخالف چیزی نشد که زمانی به آن مشتاق بود. او به چیزی متعهد ماند که به نظرش مهم‌ترین ویژگی انسانِ شریف بود: این‌که کسی باشد که "هرگز انکار نمی‌کند." 

نه هرچیزی که سبب می‌شود احساس بهتری پیدا کنیم خوب است، و نه هرچیزی که ما را می‌آزارد بد است. #کتاب‌ستان

 تسلی‌بخشی‌های فلسفه - آلن دوباتن - ترجمه‌ی عرفان ثابتی - انتشارات ققنوس

+ این کتاب می‌کوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راه‌حل‌هایی برای مشکلات روزمره‌ی ما ارائه کند. با خواندن این کتاب از سقراط می‌آموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ سنکا به ما کمک می‌کند تا بر احساس یأس و ناامیدی غلبه کنیم؛ و اپیکور بی‌پولی ما را چاره می‌کند. مونتنی راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست؛ عشاق دل‌شکسته می‌توانند با خواندن آثار شوپنهاور تسلی‌خاطر یابند؛ و کسانی که در زندگی با سختی‌های زیادی روبه‌رو هستند با نیچه همذات‌پنداری خواهند کرد.
۹۶/۰۸/۰۸ | ۱۰:۱۲
بلوط
پس از عزیمت شوپنهاور از وایمار، گوته بیتی برای او سرایید: اگر می‌خواهی از زندگی لذت ببری، باید برای جهان ارزش قائل شوی. 

جوهر هنر این است که یک مورد هنری برای هزاران نفر کاربرد دارد. در تمام بدبیاری‌های زندگی، کم‌تر به تقدیر فردیِ خود و بیش‌تر به تقدیر بشریت به عنوان یک کل، بنگرید. در این صورت رنج‌ها بیشتر قابل درک می‌شوند و هیچ حادثه‌ای منحصر به فردی مشخص شناخته نمی‌شود. و مجموعه‌ی گسترده‌ای از انسان‌هایی خواهیم بود که در طول تاریخ با مصادیق گوناگونی از یک رنج روبه‌رو بوده‌ایم. #کتاب‌ستان

تسلی‌بخشی‌های فلسفه - آلن دوباتن - ترجمه‌ی عرفان ثابتی - انتشارات ققنوس
۹۶/۰۸/۰۷ | ۰۷:۱۹
بلوط
فلسفه‌ی مونتنی، فلسفه‌ی سازش است: بدترین مصیبت ما خوارشمردن وجودمان است. 

همه‌کس هرچه را که مرسوم خود او نیست وحشیانه می‌خواند؛ ما غیر از باورها و رسوم کشور خود، هیچ معیار دیگری برای حقیقت و دلیل درست نداریم. ما همواره در کشور خود مذهب کامل، حکومت کامل و پیشرفته‌ترین و کامل‌ترین روش انجام دادن هر کاری را داریم! 

ابزار ارزیابی رفتار، استدلال دقیق است نه تعصب. مونتنی از کسانی سرخورده بود که ساده‌دلانه امر ناآشنا را با امر نابسنده یکسان می‌پنداشتند. #کتاب‌ستان

تسلی‌بخشی‌های فلسفه - آلن دوباتن - ترجمه‌ی عرفان ثابتی - انتشارات ققنوس
۹۶/۰۸/۰۶ | ۰۹:۰۵
بلوط
در هسته‌ی هر ناکامی، ساختاری اساسی نهفته است: تضاد خواسته‌ای با واقعیتی بنیادین. 

فیلسوفان را از تحصیل ثروت بازندارید؛ هیچ‌کس حکمت را به فقر محکوم نکرده است. 

"می‌پرسی چه پیشرفتی کرده‌ام؟ شروع کرده‌ام که با خودم دوست باشم." این واقعن امتیازی بزرگ بود... می‌توانی مطمئن باشی که چنین فردی، دوستِ تمام انسان‌هاست. (نقل قول از هکاتوی فیلسوف) 

به نظر سنکا، حکمت یعنی تشخیص صحیح این‌که کجا آزادیم تا واقعیت را مطابق خواسته‌های خود شکل دهیم و کجا باید امر تغییرناپذیر را با آرامش بپذیریم. #کتاب‌ستان

تسلی‌بخشی‌های فلسفه - آلن دوباتن - ترجمه‌ی عرفان ثابتی - انتشارات ققنوس
۹۶/۰۸/۰۵ | ۰۹:۴۲
بلوط
به عقیده‌ی اپیکور عناصر ضرورت لذت، هر چند مرموزند، خیلی گران نیستند. 
1- دوستی: ما وجود نداریم مگر وقتی کسی باشد که بتواند ببیند ما وجود داریم. آنچه می‌گوییم هیچ معنایی ندارد مگر زمانی که کسی بتواند آن را بفهمد. در میان دوستان بودن یعنی همواره هویت خود را تایید کردن؛ دانش و مراقبت و علاقه‌ی آن‌ها به ما این قدرت را می دهد که از رخوت و کرختی بیرون برویم. قلیلی دوستان واقعی می‌توانند عشق و احترامی به ما ارزانی دارند که ممکن است حتا ثروت قادر به تامین آن نباشد. 
2- آزادی: اجتناب از بالادستی‌ها، ارباب‌منشی، هم‌چشمی و رقابت تنگاتنگ؛ استقلال در ازای زندگی‌ای ساده‌تر. (ما باید خود را از زندان امور و سیاست روزمره رها کنیم!) 
3- تفکر(درباره‌ی علل اصلی اضطراب): اپیکور به ویژه این دغدغه را داشت که خود و دوستانش بیاموزند که اضطراب‌ها و نگرانی‌های خود درباره‌ی پول، بیماری، مرگ و امور فراطبیعی را تحلیل کنند. تحلیل جدی، فکر را آرام می‌کرد. 
این نظریه به درک خاصی از خوشبختی وابسته است. 

اشیا در بُعد مادی ادای چیزی را درمی‌آورند که می‌خواهیم در بُعد روان‌شناختی به دست آوریم. ما باید در افکار خود تجدیدنظر کنیم اما فریفته‌ی قفسه‌هایی جدید می‌شویم. ژاکتی کشمیری را به عنوان جایگزینی برای هم‌صحبتی با دوستان می‌خریم. 

اکثر کسب و کارها نیازهای غیرضروری مردمی را تحریک می‌کنند که قادر به درک واقعی نیازهای خود نیستند، می‌توان با خودآگاهی و درک بیشتری از مقوله‌ی سادگی، میزان مصرف را به شدت کاهش داد. #کتاب‌ستان

تسلی‌بخشی‌های فلسفه - آلن دوباتن - ترجمه‌ی عرفان ثابتی - انتشارات ققنوس
۹۶/۰۸/۰۴ | ۰۷:۲۵
بلوط