The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

"happy or sad...?"
۹۸/۰۲/۲۷ | ۰۱:۲۵
بلوط
عبارت‌هایی همچون «سلامت» و «بیماری» اغلب معنایی دوگانه دارند.
تب را در نظر بگیرید. تب‌داشتن یعنی شما بیمار و ناسالم‌اید و نمی‌توانید بیشترین کارایی خود را داشته باشید. اما تب همچنین واکنشی سالم به حضور عفونتی باکتریایی در بدن است. اگر تحت چنان شرایطی تب نداشته باشید، واقعاً بیمار خواهید شد. خونریزی هم همین‌طور. خونریزی یعنی در وضعیت ناسالم بودن، اما اگر زخمی داشته باشید و خونریزی نه، نشانه‌ای از یک بیماری جدی‌تر خواهد بود. از لحاظ‌ جسمانی، چیزی وجود دارد به نام راه سالمِ ناسالم‌بودن؛ به‌همین‌ترتیب، از لحاظ احساسی، چیزی وجود دارد به اسم راهِ خوبِ بدبودن. 

خشم همچون تب ارزشمند است: بدون تب مسیر عفونت تا مرگ بسیار کوتاه‌تر خواهد بود. همین استدلال بنیادی درباره‌ی حسرت، همدلی و اندوه نیز به کار می‌آید. آری، این‌ها راه‌هایی برای زخمی‌بودنِ روانی است؛ و خیر، این چیز بدی نیست. وقتی رویین‌تنی ممکن نیست، آسیب‌پذیری می‌تواند شکلی از سلامت باشد.

نفرتْ خشمِ بی‌درد است؛ خشم است بدون آسیب‌پذیری؛ خشم است بدون محبت... همه‌ی ما در جست‌وجوی فضاهای امنی هستیم که در آن‌ها می‌توانیم به نفرت خود اجازه‌ی شکوفایی بدهیم؛ به باغچه‌ی تحقیرمان رسیدگی می‌کنیم و آن را با دیوارهای حق‌به‌جانبی احاطه می‌کنیم. اما موضوع این است که در هر حال، نفرت راه بدی برای بدبودن است. [بخشی از نوشتار ترجمان]
۹۸/۰۲/۲۱ | ۲۱:۲۲
بلوط
97 یه عقب‌گرد بود که به از دست رفتن خیلی چیزها منجر شد. چیزهایی که دیگه نمی‌شه با همون شیوه و روشِ پیشین، بازپس گرفتشون. لازمه که سبک و سیاق‌ام رو تغییر بدم و از دریچه‌ای نو خواسته‌هام رو فرابخونم برای محقق شدن. جنگ بزرگ پیشِ روم، پیدا کردن معنا و جواب چراییِ پشت اتفاق‌هاست. ورطه‌ی بی‌پایان "خب که چی؟" رو پاسخ دادن؛ پاسخی که ارزشمند و پویا باشه و محرک زیستن. 

ماهیت "هدف یا آرزو" بودن اون‌چه که می‌خوام هنوز برام مبرهن نیست و تازه سوال جدیدی هم قد علم کرده: فلان چیز رو واقعا می‌خوام یا فقط می‌خوام که بخوام...؟!

در پی وضوح این جمله‌ام، باشد که بر من آشکار گردد:
"I know what I know, you know? If you don’t know, you don’t f..king know. do you?" Alfie Solomons
۹۸/۰۲/۲۱ | ۱۴:۱۷
بلوط
از بین سیصد و اَندی پست منتشرشده، نوشته‌ای هست که براتون هایلایت شده باشه و "سایه‌ی سفید" رو با اون محتوا به خاطر بیارین؟
۵ نظر ۹۸/۰۲/۱۲ | ۲۲:۵۶
بلوط
1. The Favourite - 2018 ‧ Drama/Comedy-drama ‧ 2h 1m - IMDb: 7.6/10
2. Bohemian Rhapsody - 2018 ‧ Drama/Biography ‧ 2h 13m - IMDb: 8.1/10
3. Mary Queen of Scots - 2018 ‧ Drama/History ‧ 2h 5m - IMDb: 6.3/10
4. A Star Is Born - 2018 ‧ Drama/Romance ‧ 2h 14m - IMDb: 7.8/10
5. Mary Poppins Returns - 2018 ‧ Fantasy/Adventure ‧ 2h 10m - IMDb: 6.9/10
6. A Private War - 2018 ‧ Drama ‧ 1h 50m - IMDb: 6.7/10
7. Beautiful Boy - 2018 ‧ Drama ‧ 2h 1m - IMDb: 7.3/10
8. Free Solo - 2018 ‧ Sport/Documentary ‧ 1h 40m - IMDb: 8.2/10
9. Modern Times - 1936 ‧ Drama/Romance ‧ 1h 29m - IMDb: 8.5/10

Game of Thrones - Drama series - S08
Peaky Blinders - British drama series - S01, S02, S03

• آنا کارنینا (جلد2)، لئون تولستوی، ترجمه سروش حبیبی، نشر نیلوفر
• گل‌های رنج، شارل بودلر، ترجمه محمدرضا پارسایار، نشر هرمس
• روان‌درمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر نی (132ص)
• بهارنامه‌ی ترجمان و 7 مقاله 
۹۸/۰۲/۰۲ | ۲۳:۰۹
بلوط
ملودی‌هایی هستند که آدم را به کشتن می‌دهند؛ نت‌هایی که روشنایی را مکیده و روح را حبس می‌کنند میان آلامِ ایام. در مقابل، موسیقی‌هایی هستند که جان می‌بخشند و می‌رویانند. گوش می‌سپاری و سبز می‌شوی، شکوفه می‌دهی، بهار می‌شوی. 

ندانسته قاتلی را آزاد کرده بودم که خنجرش را تا دسته می‌نشاند به قلبم. باید هوشیاری‌ام را فرامی‌خواندم، باید خودم را می‌رهانیدم از بندهای تاریک‌اش. 
به زنجیر کشیده و نهانش کردم. تا کی باشد که باز سربرآورد و چنگ زند مرا به خشم، به غم، به تباهیِ بی‌امیدی... به‌سان آتشی که با آتش پاسخش گویند، مرهم چنین زخم‌ها و حفره‌هایی از روح را باید دوباره در موسیقی جست. این‌بار آوایی که زندگی عطا کند، که خیال ببخشد، امید دهد... #واژه‌بافی
۹۷/۱۱/۳۰ | ۱۸:۳۵
بلوط
منطقِ برنامه می‌گفت کار تمام است و باید بازی جدیدی را آغاز کرد. اعتنایی نکردم و پیام را بستم. می‌دانستم که با جابه‌جایی‌های هوشمندانه می‌شود گره را گشود. میان‌بری که حتی تعریف‌شده هم نبود، راه پیروزی من شد. 
حرف جدیدی نیست که بخواهم هیجان‌زده باشم از ثبتش، ولی منظر روبه‌رو شدن با آن تازه است. گاهی وقت‌ها تابلوهای راهنما هم اشتباه می‌کنند. وقتی گزینه‌ای جز ضربدر و بستن و رفتن پیش روی‌مان نیست، می‌شود به موقعیت کارت‌ها و چیدمانی جدید برای رهایی از تنگنا فکر کرد. می‌شود متفاوت از پیش‌بینی‌ها عمل کرد. گاهی وقت‌ها... #واژه‌بافی
۹۷/۱۱/۲۵ | ۱۹:۴۱
بلوط
مکان‌های اندکی به اندازه‌ی هواپیما، کشتی یا قطارِ در حال حرکت منشا گفت‌وگوهای درونی هستند. گویی هم‌بستگی غریبی میان چیزی که مقابل چشم‌مان قرار دارد و افکار درون ذهن‌مان وجود دارد: گاهی افکار بزرگ به مناظر عظیم نیاز دارند، و افکار جدید به مکان‌های جدید. ظاهرا افکار درونی که به درجا زدن گرایش دارند با گذر سریع مناظر به تحرک درمی‌آیند. فکر کردن زمانی که بخش‌هایی از ذهن به کارهای دیگری معطوف می‌شود بهتر انجام می‌گیرد، مثلا با گوش دادن به موسیقی یا تماشای ردیف درخت‌های کنار جاده...

از میان تمام وسایل نقلیه‌ی مسافرتی، قطار احتمالا بهترین مددکار اندیشیدن است: مناظر بیرون به هیچ وجه یکنواختی بالقوه‌ی مناظر بیرون کشتی یا هواپیما را ندارد، سرعتش به حدی است که مجال درگیر شدن به آدم نمی‌دهد در عین حال چنان کند است که چیزها را تشخیص می‌دهی... 

از پسِ ساعت‌ها افکار رویایی در قطار، ممکن است احساس کنیم به خودمان بازگشته‌ایم، به عبارت دیگر، بازگشت به احساسات و افکاری که برای‌مان مهم هستند. لزوما در خانه نیست که با خویشتنِ خویش روبه‌رو می‌شویم. اسباب و اثاثیه‌ی خانه مصرانه القا می‌کنند که نمی‌توانیم عوض شویم چون آن‌ها نمی‌توانند عوض شوند؛ چیدمان خانگی، انسانی را که در زندگی عادی هستیم، ولی نه آن‌کسی که در اصل هستیم، در بند می‌کند. 

هنر سیر و سفر - آلن دو باتن - ترجمه‌ی گلی امامی - انتشارات نیلوفر | #کتاب‌ستان 
۹۷/۱۱/۲۴ | ۱۹:۰۹
بلوط
به تنگ آمده از خویشتن، آدمیان را در بند می‌کشد؛ سرگشته‌روحی آزرده و نالان...

قاب‌های سرد و بسته‌ای که "چگونه بودن" را حکم می‌رانند، انعکاسی گزنده از ذاتی در سایه مانده‌اند. شرارتی تلخ، که از بی‌خردی می‌نوشد و چخماق می‌زند به انسانِ فهم‌ناشده‌ی این عصر. 
و من، فریاد واخواهی‌ام به این تقدیر غیابی، چه رام و تسلیم است... بر اختفای خویشتن سر فرود آورده و زخم‌های دم‌به‌دمِ روزگاران‌ام را لیس می‌زنم. #واژه‌بافی
۹۷/۱۱/۲۳ | ۰۰:۴۸
بلوط
فقط در نظر بگیرید چه بسیار برنامه‌ها، سفرها، روابط عاشقانه و پژوهش‌ها را به سبب تنبلی و اعتمادمان به آینده، نمی‌بینیم و به تعویق می‌اندازیم، و زندگی را از خود دریغ می‌داریم. 

نارضایتی‌های ما بیشتر ناشی از نحوه‌ی خاصی از زندگی است و نه ناگواریِ ذاتیِ تجربه‌ی بشری... با وجود این، اگر پذیرفتن فناپذیری سبب شود که اولویت‌هایمان را مجددا ارزیابی کنیم، به‌درستی ممکن است از خودمان بپرسیم اولویت‌ها چه باید باشند؟ صِرفِ پذیرفتن فنای اجتناب‌ناپذیرمان ضامن آن نیست که بازمانده‌ی روزهایمان را صرف یافتن پاسخ‌های مناسب کنیم. اما واقعا کل زندگی باید شامل چه چیزهایی باشد؟

لازم است که یاد بگیریم چگونه از اتلاف وقت جلوگیری کنیم و از زندگی بهره ببریم. و بیاموزیم اولویت‌های زندگی‌مان را مشخص کنیم. 

پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند - آلن دو باتن - ترجمه‌ی گلی امامی - انتشارات نیلوفر | #کتاب‌ستان
۹۷/۱۱/۲۰ | ۱۶:۳۹
بلوط