عاشقانه؟ نه، فقط آرام...
پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۲ ب.ظ
حسوحالم؟ بد نیست... اشتباه نکنید! نمیخواهم شعری از سهراب را نقل کنم. چند عبارت که نوشتم و پاک کردم، یاد مِهای افتادم که بانوی نادر ابراهیمی در عاشقانهی آرامش از آن حرف زده بود. نزدیکترین وصف به من است؛ "در مِه راه میروم، در مِهای بسیار فشرده و سپید." نه دلگیرم، نه خسته و غمگین، نه آسودهام، نه شادمان و نه هیچ. توالی سکوت و سکونم و ابهام لحظهها. ترسی نیست، اصلن حسی نیست و بیحسی از بزرگترینِ ترسهاست. حقیقت؟ رنگورویش را باخته، بس که خیال پایش را میان روزهایم دراز کرده و کشوقوس میآید زیر آفتاب مردادم. اصلن به کلام بانو بازگردیم، به اینکه در مِه راه میرویم، در مِهای بسیار فشرده و سپید.
"در یک مِهنوردی طولانی، هیچ چیز به وضوحِ کامل نخواهد رسید. برای نَفَسی آسوده زیستن، چارهای نیست جز مِهای فشرده را گرداگرد خویش اِنگار کردن؛ مِهای که در درون آن، هر چیزِ غمانگیز، محو و کمرنگ شود. تو از من میخواهی که شادمانه و پُر زندگی کنم. نه؟ برای شادمانه و پُر زیستن، در عصرِ بیاعتقادیِ روح، در مِه زیستن ضرورت است." #نقل قول
۹۵/۰۵/۲۸