در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۰ ب.ظ
حالا بیشتر درک میکنم چرا آدمها راضی به تغییر نمیشوند و ترجیح میدهند سالیان دراز، یک راهِ از پیش تعیینشده را ادامه دهند؛ تنهایی، همراه نداشتن و هزار واژهی دیگری که از یک نفر بودن حرف میزند. اینکه چقدر همدیگر را دوست دارید و چه اندازه اشتراک شما را به هم پیوند میدهد، چه تعداد خاطره برای بازگویی دارید و قاهقاه خندیدن و به وقت دلتنگی حرف از تلخیها زدن و بیخجالت اشک ریختن، هیچکدامش مفهومی نخواهد داشت اگر دیگر طرز فکرتان یکی نباشد، اگر دنیایتان از جایی به بعد دوتکه شده باشد. میشود باز هم با او حرف زد و خندید و اشک ریخت اما دیگر لذتِ خود بودن از دست رفته است و هر لحظهی آن دیدار، یک صدای غریبآشنا توی سرتان زمزمه میکند که راهتان از هم جداست و فرسنگها فاصله جاخوش کرده میان رابطهتان و آدمها از آنچه که در آینه میبینید هم از شما دورترند. [عنوان مصرعیست از فاضل نظری] #واژهبافی
۹۵/۰۵/۱۵