از غرور خویش بیزارم
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ب.ظ
این را آنا گاوالدا در انتهای اولین داستان کتابش نوشتهست. مرا به یاد روزهای پیشینم میاندازد، درستتر بگویم سالهای قبل، وقتی که مغرور بودم و کمرو و خجالتی و البته لجباز و بیاعتنا و عاصی از دست خُلقیاتم. هنوز هم همینگونه است، گاهی بیشتر و گاهی به ندرت. با یک تفاوت که حالا خودم را بیشتر دوست دارم و میدانم حرف دبیر معارفمان تا چه اندازه راست بود؛ غرور سرمایهی یک دختر است. تجربهها را که کنار هم میچینم میرسم به خامی و نابلدیِ جوانی و با این حال دیگر میدانم که امروز، از غرور خویش بیزار... نیستم. #واژهبافی
۹۵/۰۵/۰۵