The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی

Every Ending Is a New Beginning

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ
روزهای آخر شهریور را به خاطره‌بازی گذراندم؛ فولدر موزیک سال‌های قبل را پلی کردم، چندی از فیلم‌های دیده را دوباره به تماشا نشستم، عکس‌های قدیمی را ورق زدم و خدا می‌داند کِی و چطور ایام دانشجویی شد قدیمی و یک دهه از آن گذشت...

با خودم قرار گذاشته‌ام هفته‌ی اول مهر موهایم را کوتاه کنم. برای هات‌چاکلت شب‌های سرد پیشِ رو چند ماگ بخرم. پودینگ شکلات و قهوه درست کنم. از کافه‌ای که تازه کشفش کرده‌ام کیک سیب و دارچین بگیرم و تنهایی لاته سفارش دهم. 

سی سالگی را پشت سر گذاشته‌ام و حالا چرخ گردون به خرید ویتامین و مکمل رسیده. به ورزش کردن نه برای لاغری که تقویت عضلات و حفظ سلامتی در برابر آرتروز مزمن و خشکی مفاصل. پیاده‌روی و بالا زدن آستین‌ها برای جنگیدن با افسردگی فصلی و البته جذب بیشتر آفتاب. 

تمرکز کتاب خواندن ندارم و یک سالی می‌شود که هیچ عنوانی را به پایان نرسانده‌ام. کی فکرش را می‌کرد حسرتِ بزرگ‌سالی‌ام چنین باشد و در خودم فراموشی تشخیص دهم؟ به گمانم شوق انتشار فصل جدید سریال‌های مورد علاقه‌ام کمی از آلام روزهای شب‌شونده‌ی آتی خواهد کاست و همین... :)

پروژه‌ی نیم‌سالِ دوم شما چیست؟

+ بعدنوشت: انجام شده‌ها
۰۳/۰۶/۳۱
بلوط

نظرات  (۸)

۰۳/۰۶/۳۱ | ۱۹:۰۹ نیمه سیب سقراطی

منم امروز داشتم فکر میکردم یه تایم دیگه به چای خوردنمون اضافه کنم، حیف از غروب پاییز که جرعه جرعه چای نخوریم...
با اینکه کلی لباس نو دارم ولی دلم پیش اون ست روباهی گیر کرده باید بخرمش...
دوس دارم آفتاب بی جون پاییز رو بپاشم تو خونه...
بیشتر قدم بزنم...
:)
پاییزت مبارک دختررررر ^_^

پاسخ:
گاهی حس می‌کنم هر نوشیدنی دیگه‌ای غیر از چای، حکم اون نگینِ اضافه‌ی روی انگشتر رو داره. چیزی که همیشه دستته، همون رینگ ساده‌ایه که ازش خسته نمی‌شی و مثل یه ساختار پایه برای خُلق و رابطه‌ات با خویشتنه. ولی قهوه و هات‌چاکلت چیزیه که باید مودت اون‌ها رو بطلبه. درست مثل اون سنگ تزئینی انگشتر که استفاده‌اش به موقعیت وابسته‌اس و پایستگی زمانی نداره. 

یه ترکیب کِرِم، قهوه‌ای و زرشکی بدجور دل منو بُرده. 

امروز اتفاقا یه عکس با ترکیب پنجره‌ی روبه‌حیاط با فرش قرمز و آفتاب پهن‌شده توی اتاق دیدم و سِیوش کردم :)

+ پاییزت مبارک‌تر عزیزِ من ♥ ^_^
۰۳/۰۶/۳۱ | ۱۹:۱۱ نیمه سیب سقراطی

آخ یادم رفت، سفررررر حتما باید برم شمال وسط پاییز 

دلبری برگهای زرد و نارنجی منو شیدا میکنه وااااهااااااای... 

پاسخ:
سفر سفر سفر... 
همیشه دلم می‌خوادش و هیچ‌وقت نمی‌رم! 
۰۳/۰۶/۳۱ | ۲۱:۵۱ 𝑹𝒂𝒄𝒉𝒆𝒍 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒔

سلام عزیزم خوبی ؟😍👋❤️

منی که دوست دارم زودتر این دوران دانشجویی تموم بشه چون واقعا دارم کچل میشم از فشار زیادش * به دلیل برنامه ریزی بد دانشگاه *

 

واییی حیف نیست موهاتو کوتاه کنی ؟🥺

 

میشه اگه یاد گرفتی پودینگ شکلاتی چطوری درست کنی و خوشمزه بود یا شد برای ما هم پست کنی و نحوه درست کردنش رو به ما هم یاد بدی ؟😍 

باید حس خوبی برات بوده باشه اون لحظه که تنهایی تو اون جای تازه کشف شده خلوت می کردی با پی سیب و لاته🥺* فففف ~ بو کشیدن * جای دنجی بود ؟ 

Wow!!! 😳 باعث افتخارمه!!🥺 امیدوارم هر چه زودتر بهبودی تون رو کسب کنید .💐

 

اینطور فکر نکنید حتما چیزی ذهنتون رو به خودش مشغول کرده که تمرکز ندارید کتاب بخونید ! 🥺 

 

+ پروژه نیم سال دوم من ؟😳🤔 اوووممم.... راستش سوال جالبی بود ! بیشتر تلاش بر این دارم برنامه ترم آخر دانشجوییم  رو بهتر کنم تا ترم آخر رو به خیر بگذرونم ! 😅😂 و خوب شاید سعی کنم کمتر خودم رو مشغول گوشی کنم و بیشتر به مطالعه بپردازم که آزمون ها رو قبول بشم تا بتونم زودتر حس استقلال رو احساس کنم و شده کمی کار کنم و مزه ی پولی که با بازو و توان خودم در میاد رو بچشم . .... و خوب امیدوارم بتونم از آزمون ها سر بلند بیرون بیام چون به شدت شنیدم سختن😅 البته این نیم سال دوم به ارشد فکر کنم برسم اگه خوب بخونم ! ..و خوب کار کردن رو مهارت های دیگه ای که دارم روشون کار می کنم و همینطور به اتمام رسوندن یه پروژه ناتمام ! و همینطور اگه خدا خواست و جور شد یاد گرفتن یه مهارت جدید ! و یا ثبت نام کردن برای گرفتن مدرک یکی از دستاورد هام ! 🤷‍♀️ فعلا باید ببینم چی پیش میاد فعلا همینا رو میدونم که باید بجنبونم 😅😂

همینطور یکم آشپزی یاد گرفتن ؟!🙄 * خیلی توش نابودم علنا ملت رو می کشم *

پاسخ:
سلام :)

پای واحد آموزش دانشگاه که می‌آد وسط باید روی این جمله تمرکز کنی: گاهی یه چیزایی تحت کنترل تو نیست. پس روی اون بخش از ماجرا انرژی نذار و فقط باهاش کنار بیا. به‌جاش برای چیزایی که در حیطه‌ی قدرتت هست بجنگ و سعی کن که مُهره‌هات رو درست بچینی. 
۰۳/۰۷/۰۱ | ۰۰:۳۴ 𝑹𝒂𝒄𝒉𝒆𝒍 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒔

سلامم😅🥺🎈✨️

 

هومم🤔 کاملا با جیزی که میگی موافقم ! 

وایی حرفت رو خیلی دوست داشتم نیاز دارم بار ها و بار ها بخونمش ! * برای همین اسکرین میگیرم از لین نصیحت زیبا و ارزشمندت😍* به شدت حرفت تاثیر گذار بود و واقعا نیازه با این حرف ساعت ها فکر کنم !

 

راستی شرمنده می تونم اسمتون  رو بدونم ؟😅🤝

پاسخ:
بلوط هستم :)
۰۳/۰۷/۰۱ | ۰۱:۵۵ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام. خداقوت🍂🍁

نوشته شما حس نوشته های قشنگ قدیم وبلاگی رو برام زنده کرد. حس خوبی داشت. 

خیلی بی رقم والا از برنامه هام مینوشتم. و اینکه با متن تون همذات پنداری میکنم. منم روی دور ورزش برای تجدید قوا و عضله ام. 

پاسخ:
چه تعریف قشنگی، ممنونم 

+ ما می‌توانیم ;)
۰۳/۰۷/۰۲ | ۰۱:۱۶ پلڪــــ شیشـہ اے

وای خدا، بی رمق رو چی نوشتم. 😂 قشنگ معلومه فسفرهای مغزم سوخته بودن. 

پاسخ:
:))

یاد متنهای و روزهای اوایل سال ۹۰میفتم. یه جور انرژی خوب قدیمها رو داشت که «همه چی درست میشه»

پاسخ:
چه خوب ^_^
۰۳/۰۷/۱۰ | ۱۱:۵۵ رهایی بخش

پروژه‌ی نیم‌سالِ دوم شما چیست؟

- روی برگردوندن، لبخند زدن، نخ روی لب گذاشتن و فندک روشن کردن.

پاسخ:
نمی‌تونم حسی که از خوندن کامنتت گرفتم رو با کلمات توصیف کنم؛ جزو موقعیت‌هاییه که فقط باید در سکوت خیره شد و لبخند زد و فندک کشید. 
و چه تقارن جالبی که امشب، توی این وقت و ساعت، دقیقا توی همین حس و حالم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">