636
سه شنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۲۱ ب.ظ
مدتهاست که برکتِ کسی را داشتن تا از هر دری با وی سخن گفتن، از زندگیام رختبربسته. مدتهاست که آن کسی، خودش را چنان غرق زندگی کرده که دلم نمیآید بار بیشتری روی دوشش بگذارم.
مسخرگی داستان هم اینجاست که ما برای یک زندگی سادهی نرمالِ حداقلی، خودمان را به آب و آتش میزنیم و همان دویدنهای بیپایان، زندگیمان را در خود میبلعند و تمام میشویم. یعنی یک روزی، یک جایی به خودت نگاه میکنی و میبینی هیچ نمانده از تو. فقط هستی بیهیچ هستیای...
۰۱/۱۰/۲۷