قانون مورفی
پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۰۲ ب.ظ
بامداد شبی که ژالز گفت تو باید بینشون وایسی و با مداخلهی بهموقع و حرف زدن، کنترل اوضاع رو به دست بگیری، حادثهای رخ داد که در پیاش "رض" گفت تو هم شریک جرم ما شدی، بیدار نمون، برو بخواب. قبل از ظهر بود که "شه" گفت این اواخر خیلی زود مضطرب و نگران میشی، درست بعد از اتفاق چندین ماه پیش. و این همون چیزی بود که به ژالز اعترافش کردم. بهش میگن PTSD یا اختلالِ اضطرابِ پس از سانحه. و میدونی قشنگیِ داستان کجاست؟ اینکه "ام" دم غروب پیام داد: دیگه نمیترسی که...؟ (بماند برای خاطرهها، در پنجشنبهروزی به نام پدر)
۹۹/۱۲/۰۷