556
دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۱۱ ب.ظ
دلآشوبهام؛ درگیر اضطرار و اضطرابی نامعلوم که سرانگشتهایم را سرد کرده و نگاهم را غرق. غرق در انتظاری پرالتهاب، غرق در سوالی بیجواب.
گویی چیزی فراموشم شده که نباید. شاید جایی برای رفتن، دستی برای گرفتن و حرفی برای گفتن...؟ نمیدانم. جایی ناتمام ماندهام و نمیدانم کجا.
۹۹/۰۸/۲۶