شرقی
پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۰۹ ب.ظ
یکی توی خواب، به منِ 28ساله میگفت 38 به نظر میآی. امشب که تو کوچهی هفتم به گردالیِ ماه نگاه میکردم یادم افتاد. با خودم گفتم حتما دلیلش رنج زمونهاس. من و ژون همیشه به هم میگفتیم تجربههایی رو از سر گذروندیم و چیزهایی از زندگی یاد گرفتیم که خیلیها تو 20سال زندگی مشترکشون ندیدن. کیه که همچین باوری نداشته باشه؟
به قول هاوس: we’re all screwed up by our parents.
تا قبل از این تنهایی من خودخواسته بود و یه انتخاب، حداقل این چیزیه که به خودم میگفتم. اما حالا شده یه جبر تحمیلی. جالبه که حسش هم سنگینتره. وقتی راه فراری نیست و گزینهها محدود میشن و کنترل از دستت خارجه، خیلی چیزها بیشتر به چشم میآن؛ ملموس و پررنگ و عمیقتر از پیش.
دلم تنگ شده. آره، به گونم دلتنگی همون اسمیه که باید.
۹۹/۰۸/۰۸