برای همون یه لحظه و یه ذره...
دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۳ ق.ظ
"پیام ناشناس: من خیلی ترسوام تانزانیا. من همیشه نگرانم، همیشه طپش قلب دارم، هیچوقت نبوده که بدون فکر و خیال و آسوده باشم. من از کی کمک بخوام؟ خستهام..."
"منم هستم. امشب آرومم. فردا ترسوام. دو روز بعد خالیام. یک هفته بعد مضطربم. توی ماشین موقع دور زدن به خودم میگم تو کی هستی اصلا؟ تو راهپله از خودم میپرسم همهی اینا برای چی؟ منم گاهی دلم میخواد ول کنم. بِبُرم. بپرم.
اما اما اما در طول روز یه ساعتهایی هست که تمامم توی مشتم جَمعه. و در طول هفته روزهایی هست که نوری توی قلبم روشنه. و در طول ماه زمانی هست که میدرخشم. اینجوری ادامه میدم. برای همون یه لحظه و یه ذره." itstanzania@
۹۹/۰۶/۰۳