می دونی حس ِ اون کتاب فروشی های قدیمی رو دارم که تو این روزگار جدید و خرید اینترنتی و کتاب های صوتی و کتاب های پی دی اف ؛ دیگه دستش به کار نمی ره تا مغازه رو باز کنه ولی خوب هنوزم مغازه بازه !!
---
خب (: .
نظرم اینه که ببین از وبلاگ داشتن چه هدفی داری. شفاف کردن این هدف همه چیز رو روشن میکنه. اگه وبلاگی پر محتوی میخوای که به مردم پر پرسش در گوگل کمک کنه، این وبلاگ نیاز تغییر اساسی داره؛ ولی اگه تنها برای علاقه به نوشتن مینویسی، به نظرم دلی عمل کن، مخاطب اگه دوست داشت میخونه.
من بیشتر از سر بیکاری. چون شبکههای اجتماعی تقریباً ندارم وبلاگ و مقاله میخونم.
منم همینطور ولی صبر کن قراره یه چیزی بنویسم در همین مورد
به چند دلیل
یک تو دوست با معرفتی هستی
دو بعضی جملاتت خیلی خوبن باعث میشن مکث کنم و درباره شون فکر می کنم، مشخصه درباره متنت ساعتها فکر کردی و عصاره یک زنجیره فکری رو چلوندی اینجا که این یعنی من باید فکر کنم تا بفهمم و این عالیه
سه هر ماه که فیلم میبینی مقاله ترجمان می خونی و... اینجا می نویسی، یعنی داشتن یه برنامه منظم مشخص، بهم یاد دادی که منم برنامه داشته باشم، برای همین الان تحت تاثیر تو برنامه دارم و تیک میزنم
بله، . واقعا کسی هست... :)
ولی واقعا ایدهای ندارم. همینجوری خوبه دیگه :) البته خب دوست داریم بیشتر بنویسین. ولی حالا بسته به مشغلههاتون، هرچقدر هم که بنویسین، باز خوبه :)
نمیدونم من هیچ وقت سر چیزای دلی «مسئله» نداشتم. یا دلم میکشید و انجامش میدادم و دلم هر جور میگفت تغییرش میدادم. یا این که رهاش میکردم. اصلاً هم «معیار و استاندارد» رو نمیفهمم تو بحث دلی! یا دوست داری چیزی که مینویسی رو یا دوست نداری و نمینویسی.
احتمالاً چیزی که از دلی تو ذهنمون داریم تفاوت داره یا این که تو دلی نمینویسی، بخشی رو برای دیگران مینویسی که باز میشه همون سوال «با چه هدفی؟»
سلام
یادم نیست از کی و چطوری شد که این وبلاگ رو دنبال کردم، ولی به خاطر پستهای اغلب کوتاه اما نکتهدارش جزو اولین ستارههایی هست که روشون کلیک میکنم.
(: خب! من دنبالت می کنم. می خونمت!. و وآقعا کسی هست!.
می دونی؟! من وقتی وارد وبلاگت شدم ازت خوشم اومد! هنوزم نمی دونم چرا و اصلا اون خوش اومدنه و حسه چیه!!؟ ولی یه حسی یه چیزی نگهم داشته به وبلاگت!.
به نظرم مدتی رو صرف فکر کردن به وبلاگ و نوشته هات کن.
من هستم... از وقتی که جیرجیرک بودی هستم و بدون که هنوز هم برام همون جیرجیرکی...
وبلاگ نویسی این روزا پر طرفدار نیست. چون اکثریت دنبال دسترسی راحت و کوتاه خوانی هستن. ما بازمانده های این راهیم.
بیا بازمانده باقی بمونیم. بیا تلاش کنیم برای جوونه زدن های بیشتر.
من میخونمت چون خودتی. گاهی ادبی. گاهی درد و دل. گاه بریده کتاب و گاه گزارش مطالعات ماهانه و ...
مگه میشه خودِ خود ِِ کسی رو دوست نداشت جیرجیرک جان؟
دلیلی که من اینجا رو میخونم اینهکه داری سعی میکنی دید خودت به زندگی و صدای خودت رو پیدا کنی. و من عاشق دیدن آدمهام وقتی این مسیر رو طی میکنن.
اگر برای خودت هم چنین چیزی دغدغه هست، نوشتنش، از تمام اتفاقاتی که در این مسیر میافته، باعث میشه که تصویر جامعتری از خودت پیدا کنی.
سـلام.
من می خونمت. اول از همه پست های فرهنگی ِ هر ماه رو خیلی دوست دارم.
بعضاً پست ها رو که می خونم برمیگردم دوباره یا چند باره می خونم. بعضی وقت ها هم با خودم می گم کاش طولانی ترش کرده بود و بیشتر توضیح داده بود. :P
فکر کردی تنهایی ؟ نه بابا . منم حس می کنم دیگه ننویسم بهتره .
ولی نمی دونم چرا هنوزم می نویسم !
تو هم بنویس.