آنچه گذشت...
دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۰۹ ق.ظ
هرچقدر زمان میگذره، تصویر پیش روم بیشتر از ابهام درمیآد. راهی که یه زمانی محو بود و گنگ، داره طرح مشخصی میگیره و خودش رو بهم نشون میده. خوانش این مسیر، تفسیر و تعقیب نشونههاست و جلو رفتنی منزل به منزل.
سرآغازها به من انگیزه میدن؛ برای خوب شدن حالم، نیاز دارم که چیزای تازهای یاد بگیرم و روشهای جدید رو امتحان کنم. فهمیدم که ددلاینی برای زندگی وجود نداره و نباید خودم رو تحت فشارِ زمان بذارم. بیش از پیش ایمان آوردم که من آدمِ دلانههای خویشم و جز این ضرورتی نیست. تصویر کلی رو نباید گم کرد؛ پیچوخمها فقط بخشی از مسیرن، اجازه نده افق بستهی سراشیبیها دیدت رو محدود کنن. و مهمتر از هر چیز، آشتی با خویشتنه؛ اولویت قرار دادن خودت، خودی که تنها همراهت توی مسیر زندگیه...
و در نهایت، از اتفاقات خوشایند امسال آشناییم با مث و رانر بود؛ شخصیتهایی الهامبخش که میتونن ایده و انگیزهای نو بسازن.
۹۹/۰۱/۰۴