427
يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ
ده دقیقه به یازده بود و من هنوز شیتبندی نکرده بودم، در حالی که تحویل پروژهمون ساعت 10:30 بود. یکی از دوستام که ارائه داده بود، اومد و گفت استاد کلاس داره و دانشگاه میمونه، در نتیجه تا افطار فرصت دارین که کاراتون رو تحویل بدین. وسایلم رو جمع کردم و رفتم طبقهی بالا دنبال آتلیهی خالی بگردم. تو یکی از کلاسهای جنوبی یه میز آبی انتخاب کردم ولی یکی از پسرا که عینکی و لاغراندام بود و استایل بچهدرسخونها رو داشت بهم گفت این میز چوبیِ جلویی سطحش صافتره بیا اینجا کار کن. و بعد خودش توی راندو بهم کمک کرد. یادمه مدادرنگی آبی کبالت رو ازم خواست! چگونگیِ طراحی و رنگ زدن جزئیات چشم رو بهم یاد داد، یه چشم آبی با ترکیب تیره و روشن که رگههای عسلی داشت. نمیدونم موضوع طرح چی بود که رسیده بودیم به پرتره! اما خوب خاطرم هست که شیت رو گرفتم جلوم و به اون چشمهای درشتِ زیبا نگاه کردم.
کارمو تحویل دادم. بعدا استاد باهام تماس گرفت و گفت میدونی چند شدی؟ هیچ حدسی نداشتم. یه اسکرین از سایت نمرات برام فرستاد و گفت: 20...
در عالمِ واقع من هیچوقت نمرهی طرحم بیست نشد. جالب اینکه حتی توی خواب هم احساس پیروزیِ صددرصد نداشتم چون حس میکردم بیشترش رو مدیون اون پسر عینکی مثبتم که بعدش بهم گفت طراحی آموزش میده.
نمیدونم چرا یکی دو شبه که خواب درس و دانشگاه و امتحان میبینم، و امروز صبح اولین چیزی که بعد از بیدار شدن به ذهنم رسید این بود که: من دانشگاه رو ول کردم، دانشگاه من رو ول نمیکنه... و راستی، رنگ آبی توی خواب یعنی چی؟!
۹۸/۰۳/۰۵