پوکر فِیس
سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ب.ظ
از هر اتفاقی میشه برداشتهای مختلفی داشت، به شرط اینکه بخوای نگاهت رو بچرخونی و زاویههای جدید رو ببینی. که خیلیها نگاه میکنن ولی نمیبینن...
بین همهی چراهایی که از خودم میپرسیدم به این نتیجه رسیدم که یکی از دلایلش این بود که من قدرتش رو داشتم. گنگه، میدونم. دارم از قدرتی که به دیگران میدیم تا روی ما تاثیر بذارن حرف میزنم. از اینکه خندهی فلانی، دلمون رو شاد میکنه و اخماش، گره میندازه به اَبرومون. ما این قدرت رو به اون فرد دادیم تا حسمون رو تغییر بده. گاهی خوبه، گاهی هم بد. مراقب باشیم که چه کسی رو به این جایگاه میرسونیم.
به این فکر کردم که اگه دیشب تصمیمام رو اعلام میکردم، تنشِ اول صبح اتفاق نمیافتاد. با پشیمونی راه رفتم، با احساس گناه دویدم و از خودم پرسیدم چرا؟
منتظر یه واکنش بودم تا حرفهای دهبار دوره شده توی ذهنم رو تحویلش بدم، پیش نیومد.
یادمه یه روز به این فکر کرده بودم که آیا میتونم بدون لبخند زدن حرف بزنم؟ جدی و سرد و بیروح نگاه کنم و مثل خیلیهای دیگه تلخ بشم؟ شدم. اونقدری که رهگذر و عابر خیره شدن بهم. پوست صورتم سخت شده بود، این یه تشبیه و استعاره نیست، واقعن میگم. عضلات صورتم حرکت نمیکردن، انگار ریلکسترین حالت، یخ زدن بود. یخ زده بودم. #واژهبافی #خاطرهنوشت
۹۷/۰۷/۱۰