رها و بیشرح
پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۰۶ ب.ظ
هیچگاه در پیِ نوشتن نمیروم. نوشتن است که به سراغ من میآید. چیزی است که از دنیا برون میشود و مرا مجروح میسازد. نوشتن یعنی خویشتن را مبتلا به هموفیلی یافتن، جاری شدن مرکب از تن به محض نخستین خراشیدگی، گم کردن آنچه هستیم برای بهکف آوردن آنچه میبینیم...
تمایل حقیقی من به نوشتن نبود، به خاموش ماندن بود. نشستن بر آستانهی یک در و نگریستن آنچه میآید، بدون افزودن بر همهمهی عظیم دنیا. این تمایل یک "درخودمانده" است. در زبان فرانسه تفاوت میان دو واژهی درخودمانده (autiste) و هنرمند (artiste) تنها یک حرف است و نه بیشتر.
برای نوشتن به همان اندازه قاعده وجود دارد که برای عشق. در هر دو مورد باید تنها و بیاندرز رفت، بدون اعتقاد به اینکه آدابی باید رعایت شود و شناختهایی به دست آید.
نوشتن بهسان یک کولی است که به فواصل زمانی نامنظم نزد من اتراق میکند و بیخبر میرود. این حق اوست. این حقِ ابتدایی کسانی است که دوستشان میدارم که بیهیچ توضیحی مرا ترک گویند، بیآنکه برای رفتنشان دلیل آورند، بیآنکه در صدد تلطیف آن با دلایلی که همواره کاذب است، برآیند. از کسانی که دوستشان میدارم جز این نمیخواهم که رها از من باشند و دربارهی آنچه میکنند یا آنچه نمیکنند، هرگز به من توضیح ندهند و البته از من نیز هرگز چنین چیزی نخواهند. عشق جز با آزادی همپا نمیشود. آزادی جز با عشق همپا نمیشود. #کتابستان
• فرسودگی - کریستین بوبن - ترجمهی پیروز سیار - انتشارات آگه
۹۷/۰۵/۰۴