گرمِ رویا
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۱ ب.ظ
تنگ به آغوشش میکشی، گرم بوسیده میشوی، و تلاقی دو نگاه...
زود است؛ تاریکْ روشن، کمی سرد. باید ادامهای باشد. در انتظار یک تماس، یک پیام، یک اتصال برای از سر گرفتن، برای دوباره بودن. خورشید تا نیمه بالا آمده، روز سر رسیده و تو بیداری. تقلا میکنی و دست میاندازی به حافظه، در گریز از فراموشی. و تو، بیداری... #خوابنوشت
۹۶/۰۹/۲۴