اگر در بندِ "در" مانند، درمانند...
دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ق.ظ
در، چیز نابکاری است... من بارها دربارهی آن فکر کردهام. فقط به احتمال، و بیشتر از آن، با یقین به وجودِ در است که آدم، گرد منطقهی محصوری میگردد... اگر پای "در" در میان نبود، دیوارها به خوبی میتوانستند معنی بنبست (یا به عبارت دیگر، "منع" را) به طور کامل برای خود محفوظ بدارند و تا ابد بر سر این معنا بایستند. و باز در این صورت، هر دیوار میتوانست به طور قاطع یک "یقین منفی" باشد و در برابر آن هر عابری یکسره تکلیف خود را بداند.
با مشاهدهی یک "در" بلافاصله لزوم "دیوارها" احساس میشود. آیا با مشاهدهی یک دیوار هم به همان اندازه لزوم یک در را احساس میکنیم؟
من دیوارها را از درها منطقیتر مییابم و معتقدم که درها امید احمقانهای بیش نیستند؛ اگر باز باشند، خاصیت دیوار را منتفی میکنند و اگر بسته، خاصیت خود را. یک دیوار، اگر دری در آن تعبیه نشده باشد، فقط و فقط یک مانع است و بس. اما هیچچیز به قدر دری که قفل سنگینی بر خود آویخته باشد، به موجودیت خود خیانت نکرده است...
و نکتهی دیگر؛ این عدماطمینانی که ما را به بالا بردن دیوارها برمیانگیزد... این دیوارهای سرفرازی که در برابر آن به وجود "در" احساس نیاز میکنیم... و این درهایی که به خصوص میباید مطمئن و مخصوصن دارای قفلهایی محکم باشد... گویی زندگی جز در میان درها و دیوارها، جز در میان این کش و واکش، این ضد و نقیض، این بستن و گشودن و باز بستن، ناممکن است. دیوار کشیدن، در تعبیه کردن، و، بستن در! خندهآور نیست؟ چرا، خیلی...
میخواهم اعتراف کنم که من، در ابتدای این مقال، نسبت به "در" حقناشناسی کردهام... در این تاریخی که ما آدمیان به وجود میآوریم، هیچچیز به اندازهی یک در که بتوان از آن گریخت، دردی از ما دوا نمیکند.
درها لازمند، بله بسیار لازمند. حتا دری که به هیچ دیواری تعبیه نشده باشد. در این دنیای پر از عدماطمینانی که ما زندگی میکنیم، درها از هر چیزی، حتا از دیوار چین هم، لازمترند... #کتابستان
• درها، و... دیوار بزرگ چین! - نوشتههای کوتاه - احمد شاملو
۹۶/۰۸/۲۲