در ستایشِ خواستها
دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۲۸ ب.ظ
تا اول دبیرستان، انتخابش با من نبود. نه میدونستم و نه میتونستم کاری در موردش انجام بدم. با فیلمهای راکی گذشت، جانسخت، اکشن و ترسناک. ولی از 15سالگی به بعد، موقعیتش پیش اومد که خودم انتخاب کنم چی میخوام ببینم. پُرسون پُرسون رسیدم به مغازهی آقا سیا که تهِ پاساژ، چشمک میزد. اولینباری که رفتم تو، چندتا از مشتریهاش که همیشهی خدا پسر بودن با تعجب و تمسخر کشیدن کنار، آخه دختر رو چه به اینجاها...! لیست فیلمهامو دادم دستش، یه نگاهی بهشون کرد و گفت فردا عصر آمادهاس. و استارت آپاراتِ من زده شد. هربار گزینههام بهتر شدن؛ یاد گرفتم صرف حضور یه بازیگر، جذب کار نشم. اسم کارگردان هم واسم مهم شد، بعدش باید خلاصهی داستان نظرمو جلب میکرد و آخر، رسیدم به پشت صحنه و نقدهای تخصصی. حالا وقتی فیلمی از تلویزیون پخش میشد از روی تیتراژ اولش میتونستم تشخیص بدم ارزش دیدن داره یا نه. عطش چندین سالهامو برای دیدن، جبران کردم. آخرین لیستی که سفارش داده بودم رو سپردم امیر برام بگیره. قیافههامون شبیهه و اسم روی کارتبانک هم نَسَبمون رو به هم میرسونه. بهش گفته بود خواهرت همهی فیلمای درجهیک امسال رو نوشته، معلومه دیگه یه فیلمباز حرفهایه...
چیزی که دوست دارم تغییرش بدم، ادبیات سینماییمه. همیشه خواستم با یه تعریف سربسته، مخاطب رو جذب تماشا کنم و اهل نوشتن حرفهای از کار نبودم، چون بلد نیستم. و این جای کار داره. من تجربی سینما رو یاد گرفتم، با آزمون و خطا رسیدم به آثار خوشساخت و ارزشمند، و برام متمایز شدن از بدنهی تجاری. حالا این نیاز رو حس میکنم که اصولی و آکادمیک بهش بپردازم، و بخونم از نور، صدا، حرکت.
این پست با نوشتهی نرگس کلید خورد.
من از علاقه به تئاتر، رسیدم به ریاضی و بعدتر معماری. پارت اول احساسی، پارت دوم جابرانه و پارت سوم اساسن دلی؛ احتمالن جزو معدود دفعاتی بود که ذهن و قلبم همسو شدن توی این راه. با تمام وجود امیدوارم همهی کسایی که شیفتهی هنرن و قلبشون برای رشته و دانشگاهی میتپه که کلی نظر مخالف در مقابلشونه، بتونن راهی برای رسیدن به خواستههاشون باز کنن. این زندگی، هدیهی ماست. باید همهمون یاد بگیریم و بتونیم با قدرت پاش وایسیم و اونطوری که میخوایم بسازیمش. #واژهبافی
۹۶/۰۶/۲۷