کمی از هر چیز...
پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ب.ظ
زمان، تیغیست دو دَم؛ مرهم و درد. بوی بهبود ز اوضاع جهان هم نرسد، بدتر از این دگرش ممکن نیست. ما آدمهای اغراقیم، ملبّس به آرایههای مبالغه. هر غم، جانکاهترین و هر خوشی، شورانگیزترین حسمان میشود. و روزی ورای واقعه، باز تهی از هیجان، به دنبال کشفیم و تجربه و یافتن. پس اگر بهتر نشود، ازین بدتر شدن هم ممکن نیست، لااقل به خیالِ حالِ حاضرمان، که ما آدمهای اکنونیم. در گرو و تنگنای گذشته دست و پا میزنیم و بیمِ آینده خوابهامان را میرباید، اما آخر کار هرقدر هم سرگشتهی ایام، ما به اکنون زندهایم و زنده هم میمانیم. که سرشتِ آدم به بقاست؛ امیدهای جاویدان، زندگانی، زیستن... بر این مدار آمدهایم، درنگی چند، و خواهیم رفت. سودای عشق؟ به سر داریم. تشنهی دانستن و تجربههای شگفت. سیری ناپذیریم و هیچچیز، هیچگاه کافی نخواهد بود. سیاهچال زمان ما را به درون میکشد و حریصِ زیستن و دیدن و شناختنیم. و چه حیف که میگویند بیشتر بجوی و کمتر بیاب! بعد از ولیها را دریاب؛ ولی، ما نسلِ از نو نوشتن مَثَلهاییم. که سکوت را فریاد تعبیر کردهایم و رضایتِ خاموش، شوخیای بیش برایمان نبوده و نیست. بجویی، مییابی. مسئله سهمخواهیست. چقدر؟ ما نسلِ نگاهیم، نگاههای نو. از تبارِ صبر و طاقت و به جان خریدن آمدیم، و دنیا را بس عجولتر از بزرگانمان یافتیم. پُرشتاب، فرّار، در نقطهی گریز. اما، ما نسلِ نگاهیم، نگاههای نو. تحلیل، تعمق، جسارت، تغییر. سرعت و دقت؛ پیشافتاده از همسن و سالها، و بهایی که برای طلایهداری باید پرداخت. راهیست که با هم میرویم. و زمان، تیغیست دو دَم. مرهم یا درد؟ خوشا که مرهمِ درد باشد. شیرینِ شهد و تلخیِ زهر، دلزده میکند. کمی از هر چیز، توازن است. و باید یاد گرفت که این پالِتِ هزار رنگ را چگونه تعبیر و تکمیل کرد. سرد و گرمها را پیش هم نشانید و گاهی ترکیباتِ متناقض را خوش آمد. #واژهبافی
۹۶/۰۶/۱۶