آسمانی صاف، ابری، همراه با رگبار شدید!
چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ق.ظ
خانومی که مدتهاست توی سالن میبینمش و چون همیشه نیمکت کناریش کولهپشتیم رو میذارم باهاش سلاماحوالپرسی میکنم، امروز موقع پیادهروی اومد پیشم و از صدای بارون گفت. واقعنم شدید میبارید. معلوم بود بعد این همه مدت دلش میخواد سر صحبت رو باز کنه و گپ بزنه. گفت هواشناسی هشدار سیل داده. گفتم با این وضعیت اگه ادامه پیدا کنه واقعنم سیل میآد. گفت مشهدم باز زلزله اومده. گفتم اوممم... و تمام. سوختم ته کشید. نمیدونستم باید چی بگم که بحث قطع نشه. سکوت کردم و فقط همقدم باهاش راه رفتم. گروهمون کمکم داشت جمع میشد، گفتم با اجازهتون من برم. با نگاهی که معلوم بود میگه: بیشتر از این انتظار داشتم ازت، بدرقهام کرد. برای من تازگی نداره اما برای بقیه انگار از عجایب دنیاست مواجه شدن با آدمی که حرف نمیزنه. در حد سلام، چطوری، چهخبر، کارم خوبه. لبخند میزنم، محکم دست میدم و پرانرژی برخورد میکنم. اما کافیه واژهها فراتر برن، می مونم. اون وقته که جمله پیدا کردن، سختترین کار دنیا میشه. زنده باد سکوت، زنده باد نوشتن و مرسی از اونایی که دنیای متفاوت آدمها رو درک میکنن. #خاطرهنوشت
۹۶/۰۲/۱۳