فراموشی
جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۱۴ ق.ظ
آدمهای جالبی را میشناسم، شخصیتهایی که یادشان میرود دلیل دلخوری و سردی رابطه خودشان بودهاند. که درست وقتهایی که گیر احساسات و تنهاییشان میافتند، یادت میکنند و ماشهی واژههاشان را طوری میکشند که انگار بیمعرفتی از توست. بعد از دو سال این رسمش نیست که توپ را توی زمین دیگری بیاندازی و طعنه بزنی به سردی لحن و بیمیلیِ کلام. دستِ آخر هم طوری خودشان را از گفتگو میکشند کنار که حس میکنی تبرِ بر ریشه نشسته، دست توست. خوشحالم که تمامش کردهام، که با مهربانی و آرزوهای خوب جملههام را پایان دادهام. دو سال سکوت و عقبنشینی برای همین بود، میدانستم اگر روزی باز همصحبت شویم، زخم میزنیم، زخم میخوریم. کاش آدمها یادشان بماند که حق ندارند به وقتِ نیاز، سرک بکشند توی رابطههای تمامشده و ژست خودمانی بگیرند و ادعای بیتوقعی و خوب بودن کنند. (mhb) #خاطرهنوشت
۹۶/۰۲/۰۸