شیبِ مثبتِ کوچه
پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۱۶ ب.ظ
درست مثل وقتهایی که از ابزار gradient استفاده میکنی و خط رنگ را میکشی روی لایه و تا نیمه روشنش میکنی، از ساعتی به بعد روزم ساخته شد. آزمونی که به هیچ میپنداشتمش، دلیل عمدهی خوشحالیم شد و بهانهای برای کافهنشینی و گپ زدن از روزهای خوش دانشگاه. خاطرات غریبآشنایمان را دوره کردیم و خندیدیم، با افسوس خندیدم و بین قهقهههامان اشکهای شادیِ حسرت را زدودیم. این همه تضاد و شنیدن حرفهایی همجنسورنگ خودت حس خوب و گَسی دارد. از گذشته میگویی و در لحظه حس و تفسیرش میکنی و بسطش میدهی به آینده. نه که راه به جایی بَرَد، نه. آدم احساساتش را، خاطراتش را به دوش میکشد. رسیدیم به مرحلهای که هردومان از واژهی 'عینک' ریسه میرفتیم، که 'چکش' در فرهنگ لغاتمان مترادف شد با 'حریم'. که فهمیدیم آدمهای سختی هستیم با تنشهای بالا در برابر مقاومتهای درون و برون؛ میخواهی و نمیشود و باید تغییر کرد. شیفتهی ترکیب بوی دود و چوب و قهوه... پرسید عجله داری؟ گفتم برای هندزفری به گوش گذاشتن و شنیدن آهنگهای آرام و پرت شدن در سیاهچالهی زمان؟ نه، شتابی در کار نیست. [چهارشنبه 6 اردیبهشت] #خاطرهنوشت
۹۶/۰۲/۰۷