نو شدنهای تدریجی
سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ
حرف از دخترخالهی 12سالهام بود که به گمان ما راه را درست نشانش ندادهاند، که دارد به دخترکی لوس و رنجور و گاه آزارنده بدل میشود. به مادر گفتم زیاد هم نباید سخت گرفت، همهی بچهها توی این سن و سال خودشان را در مرکزیت میپندارند و خواستار توجهی بیحد اند. گفتم به مرور درست میشود. مادر گفت تربیت از کودکی در فرد نهادینه میشود و تغییرش بسیار مشکل است. راست هم میگفت. به خودم فکر کردم و راههایی که برای عوض شدن میپیمایم. یاد بلاگستان افتادم و نویسندههایی که هر روز در پی تغییر و تصحیح و درست زیستناند. گفتم نشدنی نیست، ماها همین را در پیش گرفتهایم. درست مثل بنایی فرسوده و کلنگی که نیاز به مرمت دارد. گاهی باید از پایه کوبید و ساخت، گاهی هم دستی به سر و روی کار کشیدن کافیست. پرسید درد دارد؟ لطمه نمیخورید؟ فکر کردم هم درد دارد و هم آثار زخم اما جوابم را ساده کردم و گفتم: خواندن بیآسیب است... و خدا میداند که تنها کلمات میتوانند به تنهایی دنیایت را زیر و رو کنند. واژه؛ اولین سلاحیست که رو میکنیم. #واژهبافی
۹۵/۱۲/۲۴