در دست تعمیر است، شاید...
پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ب.ظ
گذشته را که نمیشود کاریش کرد، اصلن دوباره بازگشتن به عقب برای چه؟ همان یک باری هم که از سر گذشت، کافیست. آینده ولی قابل تغییر است. خواستهی عجیبی نیست دوباره دوستیها و صمیمیتهای کودکی را از سر گرفتن. حرف زدن و وا کردن این همه گره که افتادهست به رابطهها. بارِ تقصیر به دوش من نیست، لااقل نه فقط من. این بلاتکلیفی و هر دم به سویی، دوجانبهست. قبول که من سه چهار سال را آن وسطها شستوشوی مغزی شده و مانده بودم بین درست و غلط زندگی، ولی خب نمیشود بنشینیم و سنگها را وابکنیم؟ از یکجایی باید شروع کرد دیگر، هوم؟ مسئله این دوری کردنهاست و فاصلههای چند صد کیلومتر شده میان آدمها. گام نخست هم کفش آهنین میخواهد و دلِ شیر، که من ندارم! فقط رویایش، هوایش به سرم افتاده است. #واژهبافی
۹۵/۱۰/۲۳