سیونه درجهی سانتیگراد
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ب.ظ
گاهی وقتها... نه، نه! بگذارید قید زمانش را اُلوِیز اَند فور اِوِر بگذاریم که محدود نشود به آن و لحظه و ساعتی؛ باید به خودت مومن باشی، وقتی کمحرفترین آدم دنیایت هم عجولِ صدای توست. روز قبلش نوشته بودم "عامل ابتلا به سرماخوردگی، ویروس و باکتری و فلان نیست. آدمها وقتی آغوش کم میآورند، وقتی بوسههاشان ته میکشد و دستی برای فشردن ندارند، سرما میخورند. آن وقت تب میکنند و گرم میشوند. لرز میکنند و پتو را به خود میپیچند. سرفه میزنند و لبهاشان خشک میشود. و در تمام روزهای بیماری، این دستهای تنها ماندهیشان است که پیشانی را لمس میکند و قاشق سوپ را به دهان میبرد. آدمها وقتی آغوش کم میآورند و بوسههاشان ته میکشد و دستهایشان خالیست، سرما میخورند. سخت، خیلی سخت..." و نمیدانستم حجم تنهایی آوارشدهی اینبار قرار است به کلی از پا درمآورد. شده بودم مصداق "باید این تنِ اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد." میگویند تب نشانهی جنگی درونیست، جنگی برای بقا. تب کردم و جنگیدم، جنگیدم، جنگیدم و این تنِ اندوهگین را چلاندم برای ورقهای بعد... #واژهبافی
۹۵/۰۸/۲۸