دل را خیال تو کردهست استوار
جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ق.ظ
این صندلی که جای تو خالیست روی آن، یعنی که آمدی، که نشستی، که ناگهان... پروانهوار پیله دراندی و پر زدی، رفتی به سمت نقطهی پایان آسمان. اعجاب رفتنت در و دیوار را گرفت، حتا دهان پنجره باز است همچنان. بعد از تو لفظ و لهجهی ساعت عوض شدهست، طوری که حس نمیشود از چرخشش زمان. دیدم که بعد رفتن تو جای تیکتاک، میگفت لحظهای نرو پیشم بمان، بمان... [سورنا جوکار]
+ به گوش هوش بشنو نکتهای خوب، وگر داری خِرَد دستور خود ساز. همیشه تا توانی ای برادر، مشو با هشت کس همراز و دمساز. حسود و بیوفا، نادان و کاذب. بخیل و ناکس و بدخوی و غمّاز(سخنچین). سود دنیا و دین اگر خواهی، مایهی هردوشان نکوکاریست. گر درِ خُلد(بهشت) را کلیدی هست، بیش بخشیدن و کمآزاریست. رسم کَرَم مجوی ز بخیلان روزگار، نشنیدهای که میوه نروید ز چوب خشک؟ از ناکسان دهر امید وفا مدار، ناید ز جیفهی سگ مردار بوی مشک. به گاه فقر توانگر نُمای همت باش، که گرچه نداری، بزرگ دارندت. نه آنکه با همه هستی شوی خسیس مزاج، شوی اگر تو چو قارون گدا شمارندت (بزرگی همان نمایش طبع والاست). ای دل اَر چند در سفر خطر است، کس سفر بیخطر کجا یابد؟ آنچه اندر سفر بدست آید، مرد آن در حذر کجا یاید. هر که در سایه گشت گوشه نشین، تابش ماه و خَوَر(خورشید) کجا یابد. وانکه در بهر قوتِ می نخورد، سِلک دُر و گهر کجا یابد؟ باز(پرندهای شکاری) کز آشیان برون نپرد، بر شکاری ظفر کجا یابد؟ گر هنرمند گوشهای گیرد، کام دل از هنر کجا یابد؟ (نه اعتکاف به معنای فهم حقیقت و معنا که عزلت نشینند و گوشهگیر... مگه میشه تکون نخورد و به جایی رسید؟ مگه میشه پای رفتن نداشت و به مقصد رسید...؟) [ابن یمین فریومدی] آفتاب باشید و بتابید :) #نقل قول
۹۵/۰۸/۲۱