The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی

۵۳ مطلب با موضوع «آپارات» ثبت شده است

فیلم دختر ساخته‌ی رضا میرکریمی را دیدم امروز. بنا بر اسم فیلم، بسیاری از مادران و دختران در صف بلیط بودند و بسی تاسف که جای پدران خالی بود. این فیلم را باید که پدران به تماشا بنشینند وگرنه ما که زاده‌ی دردِ این حرف‌هاییم و این قصه‌ها روزمرگی‌هامان شده است. #آپارات
۹۵/۰۴/۲۹ | ۲۲:۴۷
بلوط
دومین تجربه‌ی فیلم دیدنِ انفرادی را امروز پشتِ سر گذاشتم و باید بگویم بی‌نقص بود. ایستاده در غبار را نه یک فیلمِ جنگیِ کلیشه‌ای، که مستندی خلاقانه متصور شوید. اثری خوش‌ساخت و دل‌نشین که کم‌وکاستی‌های دوران جنگ را با وفاداری به واقعیت، به نمایش می‌گذارد. احمد متوسلیان؛ یکی از چهارنفری که در تاریخ 14تیر 1361 در میان تاریخ گم شد. 
وقتی از سالن سینما بیرون آمدم، شروع کردم به قدم زدن. آن‌قدری راه رفتم که دردِ پاهایم مرا به خودم آورد. همه‌چیز غریب و دور به نظر می‌رسید. شهر، آدم‌ها، هیاهویی که از میانش گذر می‌کردم. با خودم فکر کردم اگر احمد متوسلیان بعد از سی‌وچهار سال بازگردد، چه حالی خواهد داشت؟ از دیدن این همه تغییر، این همه تفاوت، این همه فاصله‌ی پُرناشدنی... خوشحال؟ گمان نمی‌کنم، خوشحالی از دیدن این وضعیت، آخرین حسی‌ست که به او دست خواهد داد. 
محکم و مُصِر می‌گویم: لدفن فیلم را از دست ندهید، ایستاده در غبار می‌تواند آشتی دهنده‌ی ما با ژانر جنگی کشورمان باشد. ژانری که معمولا در آن، حاشیه را بر متن، تحمیل کرده‌اند. لذت این تجربه‌ی متفاوت را از خودتان دریغ نکنید. #خاطره‌نوشت #آپارات
۹۵/۰۴/۱۴ | ۰۰:۲۴
بلوط
چاک: تو بهترین رفیقمی، حرفمو بد برداشت نکن. اگه بعد 20سال هنوز اینجا باشی و بعد بیای خونه‌ی من که یه مسابقه ببینیمو هنوز یه کارگر ساختمونی باشی، اون‌وقت خودم می‌کشمت! این تهدید نیست، واقعیته. خودم می‌کشمت. 
ویل: چی؟ این چرندیات چیه داری میگی؟! 
چاک: ببین تو چیزی داری که هیچ‌کدوم از ما نداریم...
ویل: برو بابا ول کن، واسه چی اینو میگی؟ یعنی به خودم مدیونم که بخوام این کارو بکنم؟ اگه نخوام چی؟! 
چاک: نه گمشو. تو مدیون خودت نیستی، مدیون منی. چون من چشم به‌هم بزنم 50سالمه و هنوزم کارم همینه. این خیلی خوبه عیبی هم نداره ولی تو نشستی رو بلیت برنده، اما بی‌عرضه‌تر از اونی که نقدش کنی. این پسر فاجعه‌اس! چون من حاضرم هرکاری بکنم که مثل تو باشم. همینطورم هرکدوم از این بروبچه‌ها. خیلی فاجعه‌اس که 20سال دیگه هم اینجا باشی. خلاصه‌ی کلام اینجا برای تو وقت تلف کردنه. 
ویل: تو هیچی نمی‌فهمی... 
چاک: نمی‌فهمم، آو که هیچی نمی‌فهمم! می‌دونی چی‌رو می‌فهمم؟ هر روز می‌آم خونت و سوارت می‌کنم و می‌ریم بیرون. یه چیزی می‌خوریم، یکم می‌خندیم، خودش کلی کِیف داره... می‌دونی بهترین ساعت روز من کِیه؟ تقریبا همون 10ثانیه‌ای که از سر پیچ می‌پیچم تا برسم در خونه‌ی تو. چون فکر می‌کنم شاید برسم اونجا و در رو بزنم و تو اونجا نباشی. بدون خداحافظی، بدون قول‌و‌قرار... تو رفتی. من زیاد نمی‌فهمم اما اینو می‌فهمم. 

شان(روان‌شناس): چرا مخفی می‌شه و به هیچ‌کس اعتماد نداره؟ به‌خاطر اینکه اولین آدمایی که باید دوستش می‌داشتن، طردش کردن... اون (ویل) مردمو فراری می‌ده قبل از اینکه ترکش کنن. این یه مکانیزم دفاعیه و درست 20سال به همین خاطر تنها مونده... #آپارات

Good Will Hunting - 1997 - Drama film
۹۵/۰۳/۰۱ | ۱۶:۲۰
بلوط