The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

The Waves

Life swings like a pendulum; backward and forward...

موضوعات
بایگانی

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

بارها شاهد گفت‌وگوی آدم‌های میانسال بودم که با اشتیاق و هیجان از بیماری و مشکلات جسمی‌شون حرف زدن. آدم‌هایی که انگار در رکودِ اتفاقات نو، به دردهاشون تکیه کرده و بالیده‌ان! 
زمان برد تا متوجه گستردگی این رفتار و نیت‌های پنهانش توی ابعاد مختلف بشم و حتی مچ خودم رو حین ارتکاب بگیرم. به نظرم کلیت حاکم توی این ماجرا می‌تونه تضاد جالبی از صفر تا صدِ بیهودگی و معنا باشه؛ مثل یافتن مفهومی در رنج... #واژه‌بافی
۱ نظر ۹۷/۱۱/۰۷ | ۰۰:۵۸
بلوط
"خداوند در خلقت تو اشتباهی نکرده و این خودت هستی که سرنوشت‌ات را رقم زدی. تعادل را حفظ کن تا در زندگی موفق باشی." 104 #نقل قول

همه‌چیز بر پایه‌ی حسی که به خودت داری شکل می‌گیره، و تو این رو می‌دونی. 
۹۷/۱۱/۰۵ | ۱۲:۳۴
بلوط
• "چرا گاهی احساس می‌کنی مسئول رفتار کسایی هستی که طبع اون‌ها به کلی با خلق‌وخوی خودت مغایرت داره؟" 
موقعیت‌هایی پیش میاد که ما (درست یا غلط) وظیفه‌ی خودمون می‌دونیم که پاسخ‌گوی عملکرد اطرافیان‌مون باشیم. و گاهی پا رو فراتر گذاشته و حس می‌کنیم باید شرایط رو تغییر بدیم و ناجی زندگی‌شون بشیم. این‌جاست که بازی سه‌گانه‌ی قربانی، رنج‌دهنده، نجات‌دهنده شکل می‌گیره. و این دقیقا چرخه‌ایه که اردیبهشت درگیرش بودم. 
 
درس اول: رابطه‌ی عرضه و تقاضا رو موازنه نگه دار؛ چیزی که مطالبه نشده رو نمی‌شه تحمیل کرد. و بالاتر از هر چیز، نیازی به قهرمان بودن نیست. 
 
• تلاش می‌کنی تا چیزی که می‌خوای محقق بشه، بدستش میاری، و بنگ! اجازه می‌دی فاکتورهای محیطی تاثیرشون رو بذارن و کم‌کَمک اتصالت رو سست کنن، و از دستش می‌دی. تلاش مجدد برای بازپس‌گرفتن چیزی که داشتی و باختیش، خیلی فرساینده‌اس. اما سرخوردگی، حس ندامت و خشم وقتی به اوج می‌رسه که می‌دونی این تو بودی که قدرتِ موثر بودن رو به اون عامل بخشیدی. و این بازه‌ی منفی سینوسیه که مهرماه شروع شد و همه‌چیز، عملا همه‌چیز رو با خودش به قعر کشید. 
 
درس دوم: دایره، درست همون‌جایی که نقطه‌ی آغازش بوده، به پایان می‌رسه. از این دور باطل خارج شو و کنترل رو به دست بگیر. با تشکر از Everything Can Change - Gotthard 
 
• این یکی محدودیت زمانی نداره، در واقع چراغش اغلب روشن بوده و هست. موضوع اینه‌که موقعیت هفته‌ی پیش باعث شد خیلی پررنگ‌تر ببینم‌اش. و داستان از این قراره: هر حسی که به خودت داشته باشی، با هربار گفتن و ابراز کردنش در طول زمان، بهش وسعت می‌دی. می‌تونه پرتو نوری باشه که در نهایت چشمات رو خیره کنه و بینایی رو ازت بگیره و یا حفره‌ای سیاه‌چاله‌شده که تو رو ببلعه. مثبت یا منفی، مخرب یا سازنده، موضوع اینه که تکرار اون با صدای بلند بهش قدرت بیشتری می‌ده برای مسلط شدن. و روزی می‌رسه که متوجه می‌شی اغراقی از یک تشبیه ساده شدی. 
 
درس سوم: تصویری از خودت نساز که برای تغییر، مجبور به شکستن‌اش بشی. #واژه‌بافی 
 
چهره‌های گذشته‌ام را من، با خود حمل می‌کنم؛ چون درختی که حلقه‌های سال‌هایش را... حاصل جمع آن‌ها یعنی «من». آینه تنها آخرین چهره‌ام را می‌بیند، من اما، همه‌ی چهره‌های گذشته‌ام را با خود دارم. توماس ترانسترومر (منبع؟)
۹۷/۱۱/۰۲ | ۱۳:۴۰
بلوط
وقتی به بیرون نگاه می‌کرد و از میان برف ملایمی که می‌بارید منظره‌ی خاکستری مزرعه را می‌دید، بی‌اختیار فکر می‌کرد که چقدر خوب بود اگر آدم‌ها می‌توانستند مثل مزارع، زیر لحافی از برف به خواب روند و با این احساس که قلبشان التیام یافته و سرخوردگی‌هایشان فراموش شده، دوباره از خواب بیدار شوند. از خودش می‌پرسید که چطور می‌تواند سال‌های پیش رویش را از سر بگذراند، بی‌آن‌که خودش را از این انزجاری که در روحش به وجود آمده بود خلاص کند. #کتاب‌ستان 

یکی از ما - ویلا کاتر - ترجمه نسرین شیخ‌نیا - نشر ماهی 
۹۷/۱۱/۰۱ | ۱۵:۲۶
بلوط