پارسال بود که الف.ض گفت یعنی بعد از این همه سال هنوز نمیدانی که من زیر 8 سال هم تدریس میکنم؟ و واکنش من لبخند و نگاه خیره بود چون به جای توضیح و دفاع، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که من فقط 6 ماه است که این آدم را میشناسم و پیشفرش ذهنی او این است که ما سالهاست همکاریم.
دومینبار همین دیروز بود که مستر.ر گفت بعد از 3 سال شرایط فرق میکند و دیگر خودت بهتر میدانی و من به او هم گوشزد کردم که 1.5 سال بیشتر نیست در کنار همیم و تعجبش جالب بود و تکرار مدام این سوال که پس چرا من فکر میکردم تو خیلی بیشتر از اینها اینجا بودهای؟
+ خوب یا بد، من عادتی دارم که خودم آن را ترمزِ رابطه میخوانم؛ چه در دوستی باشد، چه همکاری و یا حتی روابط عاطفی و خانوادگی. همیشه قرار نیست در مسیرِ روبهجلوی هرچه بیشتر راحت بودن کنار هم پیش برویم. هر آینه که حس کنم مخاطب من دارد از چهارچوبی که تعریف کردهام میزند بیرون، اِستوپ میکنم و تا حدودی برمیگردم به حالت کارخانه. چیزی که چند هفته پیش الف.ض به آن اشاره کرد و شاکی بود از این بابت. و خب پاسخ من سکوت است اما اگر آدمِ باهوشی باشی، به خودت نگاه میکنی و در پی چرایی ماجرا میگردی. و تو میدانی دوست من، خوب میدانی چرا...
۱ نظر
۰۳/۰۸/۱۹ | ۲۲:۴۵